عشق من (ميثم فرامرزپور) شهريار قنبري

زنده باد شهريار قنبري اين مرد تكرار نشدني

با سبزترین آبی ترین درودها...
در تهران به دنیا امده ام، هزار سال زیسته ام، اما هنوز و همچنان هفده ساله ام.
حرف که نه،زندگی ام شعر است و واژه بازی.
در میانه دهه شصت میلادی به بریتانیای نه چندان کبیر می روم.
اوج ترانه بیدار راش هادت می دهم.
همه را میبینم و یاد میگیرم، سال 1965 است.
نوجوانی من در موسیقی پاپ گره می خورد،سال 1968.
سال اعتراض به جنگ ویتنام.
در تظاهرات بزرگ لندن شرکت میکنم، همه را می بینم،همه را می خوانم، همه را می شنوم، دیگر تردید ندارم که شاعر خواهم شد. ترانه خواهم نوشت.
به ایران بر میگردم و در نشریه هفتگی می نویسم.
برای رادیو تهران،صبح های جمعه برنامه هایی به نام(آوای موسیقی) می سازم،در تلوزیون گوینده و ترانه نویس برنامه (زنگوله ها ) می شوم .
جایی برای کشف استعدادها ،صداهای نو .
در هجده سالگی با (ستاره ای ستاره) و (دیگه اشکم واسه من ناز میکنه)به ردای ترانه می رسم.
ترانه شناسنامه من می شود.
نوزده سالگی من: ترانه (قصه دو ماهی ) است ،سر آغاز ترانه نوین ایران زمین .
در بیستو پنج سالگی فیلم سینمایی(شام آخر)با بازی پرویز فنی زاده را می نویسم و کارگردانی میکنم. پیش از ان هم در فیلم (خانه خراب) کار نصرت کریمی بازی میکنم.
پیش از هجرت هم فیلم موزیکالی به نام(پاییز،ایستگاه آخر) برای تلوزیون می سازم که هیچگاه پخش نمی شود.
در کنار سیمین بهبهانی ،فریدون مشیری،یدالله رویایی و عماد خراسانی ،عضو انجمن شورای ترانه های روز رادیو ایران می شوم .
پیش از ترک وطن ،یک مجمعه شعر خوانی با نام (یک دهان آواز سرخ) منتشر میکنم.
یک مجموعه شعر و ترانه هم به نام (پیشمرگانه ها)یا (اگر همه شاعر بودند) با صدای خود در تهران ضبط و در پاریس به بازار می فرستم.
در این سالها دو کتاب منتشر میکنم:
درخت بی زمین- دریا در من
و شش آلبوم دیگر با صدای خودم: قدغن-سفرنامه-برهنگی-صدای درخت بی زمین-در مهر آباد
بیش از شش سال است که یک برنامه رادیویی به عنوان(قدغن ها )دارم
سفری تا بلندای زیبایی آفرینان ایران و جهان.
بیش از همیشه ترانه نوشته ام،نمایش های تلوزیونی و رادیویی ساخته ام.
کاری به نام غزلنمایش به روی صحنه برده ام.
سیزدهم آگست 1999 هم به عنوان شاعر- ترانه خوان ایرانی در جشنواره جاز سن خوزه که از مهمترین جشنواره های آمریکاست حضور می یابم و چند ترانه به فارسی-انگلیسی-فرانسوی میخوانم که تجربه درخشانی است و پنجره ای دیگر بر منظره های تماشایی تر.
و هنوز و همچنان:
شعر خوردن. شعر نوشیدن. شعر بوییدن. شعر گریستن. شعر خندیدن. شعر خوابیدن. و شعر نفس کشیدن ،تنها کسب وکار من است.

شهیار قنبری
سال 1378- 2000
در آرامش اقیانوس ارام
دور از خانه
 
 
جمعه
توي قاب خيس اين پنجره ها
عكسی از جمعهء غمگين می بينم
چه سياهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگين می بينم


داره از ابر سياه خون میچكه
جمعه ها خون جاي بارون میچكه


نفسم در نمياد جمعه ها سر نمياد
كاش می بستم چشامو اين ازم بر نمياد
داره از ابر سياه خون میچكه
جمعه ها خون جاي بارون میچكه


عمر جمعه به هزار سال میرسه
جمعه ها غم ديگه بيداد میكنه
آدم از دست خودش خسته میشه
با لباي بسته فرياد میكنه


داره از ابر سياه خون میچكه
جمعه ها خون جاي بارون میچكه


جمعه وقت رفتنه موسم دل كندنه
خنجر از پشت مي زنه اون كه همراه منه
داره از ابر سياه خون میچكه
جمعه ها خون جاي بارون میچكه
 
 
 
یادت باشه
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه
شمعی توی سقا خونه
یادم باشه روشن کنم
یادم باشه فقط برات
رخت عروسی تن کنم
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه

یادت باشه با تو همه
تو خونه ما دشمنن
از صبح تا شب پشت سرت
حرفای ناجور میزنن
یادم باشه این بار اگه
دیدم دارن باز بد میگن
بگم دارن با دستاشون
واسه دلم گور میکنن
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه

یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه
یادت باشه هر چی میگم
از دل و جون گوش بکنی
یادت باشه یه وقت نری
منو سیاه پوش بکنی
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه

یادت باشه عهدمون و
رو تک درختی نکنیم
رو قلبمون جا بذاریم
حرفی که می خوایم بزنیم
یادت باشه گوش نکنیم
به حرف مردم گذر
یادم باشه یه شب با هم
بریم از اینجا بی خبر
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه
یادم باشه یادت باشه
دروغ نگیم به همدیگه
دوسم داری دوست دارم
اینو چشامون به هم میگه
 
 
دو ماهی
ما دو تا ماهی بودیم
توی دریای کبود
خالی از اشکای شور
از غم بود و نبود
پولکامون رنگارنگ
روزامون خوبو قشنگ
آسمونمون یکی
خونمون یه قلوه سنگ
پولکامون رنگارنگ
روزامون خوبو قشنگ
آسمونمون یکی
خونمون یه قلوه سنگ

خنده مون موجارو تا ابرا میبرد
وقتی دلگیر بودم اون غصه می خورد
تورای ماهیگیرا وا نمیشد
عاشقی تو دریا تنها نمیشد
خوابمون مثل صدف
پر مروارید نور
پر شد این قصه ما
توی درياهای دور
خوابمون مثل صدف
پر مروارید نور
پر شد این قصه ما
توی درياهای دور

همیشه توک میزدیم
به حبابای درشت
تا که مرغ ماهی خوار
اومدو جفتمو کشت
دلش آتیش بگیره
دل اون خونه خراب
دیگه نوبت منه
سایه اش افتاده رو آب
دلش آتیش بگیره
دل اون خونه خراب
دیگه نوبت منه
سایه اش افتاده رو آب

بعد ما نوبت جفتای دیگست
روز مرگ زشت دلهای دیگست
ای خدا کاری نکن یادش بره
که یه ماهی این پایین منتظره
نمی خوام تنها باشم
ماهیه دريا باشم
دوست دارم که بعد از این
توی قصه ها باشم
نمی خوام تنها باشم
ماهیه دريا باشم
دوست دارم که بعد از این
توی قصه ها باشم
 
سفرنامه
سفري بي آغاز
سفري بي پايان
سفري بي مقصد
سفري بي برگشت
سفري تا كابوس
سفري تا رويا
سفري تا بودا
شبنم تاج محل

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم

هق هق پارسيان
تكه ناني در خواب
بوي گندم در مشت
مشت كودك در خاك
كفش مادر در برف
چرخ يك كالسكه
گوشه ي گندم زار
بند رختي پاره

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم

چمداني بي شكل
جعبه ي يك دوربين
عكس يك بازيگر
جمعه هاي بي مشق
تلي از ته سيگار
دشنه اي زنگ زده
چشم گاوي در ديس
سفره اي پوسيده

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم

برج لندن در مه
جان لنون در باران
سوهو در بي حرفي
رود سن در يك قاب
متروي سن ژقمن
قهوه ي سن ميشل
پرسه اي در پيگل
كافه ها بی لبخند

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم

خانه اي در آتش
بوف كوري در نور
گل ياسي در زخم
غربت لالايي
بوسه در راه آهن
سرخي لب در شب
بركه اي از فانوس
انفجاري در ماه

كو چه اي خيس از عشق
شعر سبز لوركا
ساعت 5 عصر
مستي بي وحشت
گريه هاي ژكوند
خط خوب سهراب
نامه اي آب شده
ونگوگ گوش به دست!

?your passport please
?Do You have anything to declare
I have a dream

I have a dream


با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم...
 
 
 
دلریخته
روز پاييزي ميلاد تو در يادم هست
روز خاکستري سرد سفر يادت نيست
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر يادت نيست
تلخي فاصله ها نيز به يادت ماندست
نيزه بر باد نشسته ست و سپر يادت نيست

يادم هست ..... يادت نيست ......

خواب روزانه اگر درخور تعبير نبود
پس چرا گشت شبانه در بدر يادت نيست
من به خط و خبري از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگويي که خبر يادت نيست

يادم هست ...... يادت نيست ......

عطش خشک تو بر ريگ بيابان ماسيد
کوزه اي دادمت اي تشنه مگر يادت نيست
تو که خود سوزي هر شب پره را ميفهمي
باورم نيست که مرگ بال و پر يادت نيست
تو به دلريختگان چشم نداري بي دل
آنچنان غرق غروبي که سحر يادت نيست

يادم هست ...... يادت نيست
 
 
غسل تعمید
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد
برای تمام نفس های من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شستشو داد، آغار کرد
مرا خط به خط خواند، تکرار کرد
شکار همه لحظه ها را به من یاد داد
برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت:
جنگل شو، شاعر
من از ارتفاع ترِ کاغذ و جوهر و عشق جاری شد
شبی کفشم از گَنگ تر شد
به من یاد داد ارتفاع ترِ گَنگ را در ته خواب گُنگِ سفر گم کنم
به من گفت:
گم باش و پیدا، که از سایه ها آفتابی تری

من و سایه را دوخت بر لاله
با لایه های گلایه
من و سایه را برد، تا پشت رمز و کنایه
من و سایه را برد، تا آفتابی ترین من
مرا در تمام نفسهای خود شیر داد
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد.
 
 
اولین بار
اولین بار اولین یار
اولین دل دل دیدار
اولین تب اولین شب
سرفه های خشک سیگار
زنگ اخر زنگ غیبت
وقت خوب سینما بود
زنگ نور و زنگ سایه
امتحان بوسه ها بود
اولین بار اولین بار
اخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار
کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بیمرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار
اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
خطی از دلواپسی ها
از من و تو تاخود ماه
اولین بغض حسادت
کنج دنج شب عادت
بستری از درد و هذیان
تا ضیافت تا عیادت
اولین بار اولین بار
اخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار
کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بیمرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
 
 
Baby Blue
مرا ببخش بيبي بيمن
مرا ببخش قندك روشن
مرا ببخش لاله ی شيشه
مرا ببخش شعر هميشه


من از تو با همه گفتم كه گريه بگيرم
من از تو با تو نگفتم كه در تو بميرم که در تو بمیرم


ابري نباش بيبي آبي
بپوش امشب رخت آفتابي
گريه نكن بيبي بيدل
نبض من باش موج بيساحل


مرا ببخش اگر تو را به باد سپردم
اگر تو را به اوج ترانه نبردم
مرا ببخش اگر رفيق و يار نبودم
مرا ببخش اگر كه ماندگار نبودم


مرا ببخش بيبي بيمن
مرا ببخش قندك روشن
مرا ببخش لاله ی شيشه
مرا ببخش شعر هميشه

من از تو با همه گفتم كه گريه بگيرم
من از تو با تو نگفتم كه در تو بميرم که در تو بمیرم

مرا ببوس بی بی بی لب
مرا ببر تا لب امشب
مرا بخوان بی بی بی ساز
مرا برقص تا ته آواز


مرا ببخش اگر تو را به باد سپردم
اگر تو را به اوج ترانه نبردم
مرا ببخش اگر رفيق و يار نبودم
مرا ببخش اگر كه ماندگار نبودم


مرا ببخش اگر تو را به شعر شكستم
در مرگ برگ اگر چه به گريه نشستم
مرا ببخش اگر كه درياوار نبودم
ببخش اگر كه خانه نگهدار نبودم
مرا ببخش !
 
 
 لالا لالا دیگه بسه گل لاله

نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تو رو کم دارن این مردم! *


لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوزم شب زیر سرب و چکمه می ناله

نخواب آروم گل بی خار و بی کینه
نمی بینی نشسته گوله تو سینه ؟
آخه بارون که نیست ... رگبار باروته !
سزای عاشقای " کرد " ما اینه؟

نترس از گوله ی دشمن گل لادن
که " عزالدین " و داره سرزمین من !
اجاق گرم سرمای شب سنگر
دلیل تا سپیده رفتن و رفتن

نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولایت پر پرت کرده
دلاور قد کشیدن رو بگیر از سر

دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
مث " کرد " دلاور نشکن از دشمن
ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره

نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
کتابای سفیدو دوره می کردیم
که فکر شبکلاهی از نمد باشیم

نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب !
نگو کو تا دوباره بپریم از خواب !
بخون با من نترس از گوله ی دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب

نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما صد تا گره داره
به پیغام کلاغای سیاه شک کن
که شب جز تیرگی چیزی نمیاره

نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره
نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
بخون با من بیا تا من نگو دیره !

سکوت شیشه های شب غمی داره
ولی " کرد " تو مشت محکمی داره !!
عزیز جمعه های سرخ آزادی
کلاغ پر بازی با تو عالمی داره ...
 
 
خورشید بی حجاب
تازه شو تازه مثل همين ترانه
فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته
فکر شاعر گرسنه باش همونکه
حتي يک غزل به شيطون نفروخته
فکر نو کردن شب باشو سپيده
فکر دستي باش که دنبال کليده
فکر دستي که رو چهل ستون ابري
دوباره خورشيد بي حجاب کشيده
فکر من باش که هنوز مثل قديمم
با همون رفاقت و همون سخاوت
با همون دل ، دل نبضي که هميشه
براي تو ميزنه تا بي نهايت
اگه سقفمون شکسته ميتونيم از نو بسازيم
ميتونيم به هم صدائي به يکي شدن بنازيم
اي بنازم عاشقا رو
که هنوز طلايه دارن
که هنوز حافظ شعرن
همه از جنس بهارن
نگو قحط نور اينجا
عاشقامون خود نورن
براي دلتنگي تو همشون سنگ صبورن
نگو قحط نور اينجا
عاشقامون خود نورن
براي دلتنگي تو همشون سنگ صبورن
گريرو به خنده بفروش
که خراب خنده هاتم
باز بخون مثل قديما که هوادار صداتم
روز نو ارزوني تو
رخت و بخت و تخت تازه
دست تو هنوز ميتونه روزگاري نو بسازه
نگو قحط نور اينجا
عاشقامون خود نورن
براي دلتنگي تو همشون سنگ صبورن
نگو قحط نور اينجا
عاشقامون خود نورن
براي دلتنگي تو همشون سنگ صبورن
 
 
معلم بد
آهای معلم بد ، چقدر جریمه باید..
چند تا ستاره بسه برای جمع و منها
برای ضرب و تقسیم تا کشف این معما
تا بوسه ی قدیمی چند تا ترانه راهه
چند تا سپیده رنگی چند تا سپید سیاهه
آهای معلم بد ، چقدر جریمه باید..


به تیغ آفتاب قسم نفس بریده منم
از لج این کج کلاه دوباره رج می زنم
جریمه های خطی جریمه های حرفی
جریمه های آبی جریمه های برفی
علم بهتر است یا ثروت ، گوشه ی پرت نیمکت
بغل بغل تعارف غزل غزل خشونت
آهای معلم بد ، چقدر جریمه باید..

بغض کدوم پرنده باید هنوز بباره
زخم کدوم قناری مرهم این دیاره
چند تا شکار آهو تا ته بیشه مونده
تا اینجا داغ آواز چند تا قفس سوزونده
تا بوسه ی قدیمی چند تا ترانه راهه
چند تا سپیده رنگی چند تا سپید سیاهه
آهای معلم بد ، چقدر جریمه باید...
 
 
سر کلاس نقاشی
خورشید خانوم چارقد مشکی نمی خواس
مثل شما با این سر و شکل و لباس
کپه ی نور ماه سبک تر از هواس
خورشید خانوم رهاتر از من و شماس

هر کی می خواد با کلاشی
سر کلاس نقاشی
پیرهن گلدار نکشیم
خاطره ی یار نکشیم
درخت سرباز نکشیم
بدتر از اون ساز نکشیم

باید بدون عاقبت
دو بال پرواز می کشیم
درای این مدرسه رو
رنگی و دلباز می کشیم
رو کاغذای بی صدا
ساز می کشیم ، ساز می کشیم...
 
 
قدغن

آبي دريا ، قدغن
شوق تماشا ، قدغن
عشق دو ماهي ، قدغن
با هم و تنها ، قدغن
براي عشق تازه ،
اجازه بي اجازه...
پچ پچ و نجوا ، قدغن
رقص سايه ها ، قدغن
كشف بوسه ي بي هوا
به وقت رويا ، قدغن
براي خواب تازه ،
اجازه بي اجازه...
در اين غربت خانگي
بگو هرچي بايد بگي
غزل بگو به سادگي
بگو ، زنده باد زندگي
براي شعر تازه ،
اجازه بي اجازه...
از تو نوشتن ، قدغن
گلايه كردن ، قدغن
عطر خوش زن ، قدغن
تو قدغن ، من قدغن
براي روز تازه ،
اجازه بي اجازه
 
 
حرف

گه سبزم ، اگه جنگل
اگه ماهی ، اگه دريا
اگه اسمم همه جا هست
روی لب ها تو كتابا
اگه رودم رودگنگم
مثل مريم اگه پاك
اگه نوری به صليبم
اگه گنجی زير خاك
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضی به مرگم

اگه پاكم مثل معبد
اگه عاشق مثل هندو
مثل بندر واسه قايق
واسه قايق مثل پارو
اگه عكس چهل ستونم
اگه شهری بی حصار
واسه آرش تير آخر
واسه جاده يه سوار
واسه تو قد یه برگم
پيش تو راضی به مرگم

اگه قيمتی ترين سنگ زمينم
توی تابستون دستای تو برفم
اگه حرفای قشنگ هر كتابم
برای اسم تو چندتا دونه حرفم
اگه سيلم پيش تو قد يه قطره
اگه كوهم پيش تو قد يه سوزن
اگه تن پوش بلند هر درختم
پيش تو اندازهء دگمهء پيرهن
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضي به مرگم

اگه تلخی مثل نفرين
اگه تندی مثل رگبار
اگه زخمی ، زخم كهنه
بغض يك در رو به ديوار
اگه جام شوكرانی
تو عزيزی مثل آب
اگه ترسی، اگه وحشت
مثل مردن توی خواب
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضی به مرگم
 
 
 پای گوش ماهی ها

عشق تابستانی، بوسه ی پنهانی
وعده ی ما فردا، پای گوش ماهی ها
پشت خواب مرداب، باغ خیس از مهتاب
ته آواز من، تیله های روشن
دخترك بیا نترسیم ، دخترك
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترك
نگو نه ، نه ، نه ...

دم عطر لیمو، سر حرفی خوشبو
گوشه ی موجی دنج، دو قدم تا نارنج
لب داغ لاله، بغل چمخاله
زیر ابری ساده، غزلی افتاده
دخترك بیا نترسیم ، دخترك
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترك
نگو نه ، نه ، نه ...


لب آهِ آهو ،آخر آلبالو
زیر چتری از یاس، پای كوه الماس
پای خیس پارو، وسط متل قو
آخر شهریور، هتل بابلسر
دخترك بیا نترسیم ، دخترك
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترك
 
 
دستها

به تو كه فكر می كنم ، از همیشه بهترم
وسط غربت آب ، صدفی ، شناورم
به تو كه فكر می كنم ، باغ خوش عسل منم
منجوق و پولك منم ، بهترین ململ منم
دستم و بگیر ، دستم و بگیر
تو رو كه می نویسم ، دست من خوشبو می شه
دسته ی نرگس می شه ، ناف صد آهو می شه
به تو كه فكر می كنم ، ساز خوش صدا منم
رقص یك پر در هوا ، رقص واژه ها منم
دستم و بگیر ، دستم و بگیر

انگار هفده ساله ام، صبح جمعه، سینما

سینما رادیو سیتی، جای رنگ پریده ها

فرصتی از جنس خواب، سفر پیاده رو

سایه های پشه بند، بهترین من و تو

دستم و بگیر، دستم و بگیر
به تو كه فكر می كنم ، گر می گیرم از خوشی
مثل یك رنگین كمون ، وسط جمعه كشی
دستم و بگیر تا بالم در بیاد،
كه تن من رقص جانانه می خواد،
رقص آزادی رنگ های قشنگ،
رقصی كه پدر بزرگ یادم نداد،
دستم و بگیر ، دستم و بگیر
 
 
بدا به حال کلاغان

بدا به حال شاه گدايان
بدا به حال اميران
بدا به حال شمايان
هميشه تنهايان

هميشگي ويران هميشه بي ايران
هميشه در نهايت مرگ و هميشه در پايان

بدا به حال شمايان
بدا به حال شمايان


خوشا به حال رفيقان هميشه با ايمان
هميشه در شکفتگي شعر و لختي باران
خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان

بدا به حال شمايان - هميشه رسوايان
رفيق قافله اما هم بند گردنه بندان
بدا به حال رهزنان و خانه فروشان و شبدلان و آينه دزدان
بدا به حال کلاغان......
بدا به حال کلاغان......

خوشا به حال عزيزان عزيز عزالدين

خوشا به حال عزيزان - ترانه باران (*)

تمام رفيقان - يگانه مرهم ايران
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان که شانه به شانه پيروز مي شوند
در سربي ي سپيده ي شب سوز
جاودانه ترين عاشقانه ترين روز مي شوند

خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان


بدا به حال مرگ فروشان
بدا به حال کلاغان

خوشا به حال عزيزان
خوشا به حال عزيزان
 
 
سرمه دان و حنجره


بخور دان ها را چه بر سر آمده است
که بوي گوشت سوخته ميايد ؟
و شاعران چه بر سپيدي کاغذ نوشته اند
که سرمه دان سراغ حنجره را مي گيرد ؟


اوباشان که پيشاني ماه را به سنگ زده بودند
هنوز تماشاي بتي را اصرار مي کنند
و به جست و جوي مژه اي
مرکب و کاغذ را انگار که سرمه اي به چشم ميکشند ...


اوباشان از درخت سوزان برگشته اند
هنگامي که شاعران خود سوزي را بر خط آبي دريا نوشته اند !

نامه اي فرو شده در تنگ حضور جاري عشق است
تا نهايت کف !

پروانه ي سپيد دليل روشن عشق است
و ابريشم دليل جاري آتش

سرمه دان مي خشکد !
حنجره مي ماند اما در قحط سال صداها