نمونه های ترجمه

نمونه های ترجمه

سرمشق گیری از نمونه های ترجمه ی مترجمان صاحب نام و صاحب صلاحیت، یکی از شاه کلیدهای موفقیت و کسب خبرگی برای مترجمان تازه کار است. از این رو مقابله ترجمه های خوب با متن اصلی جزیی تفکیک ناپذیر از سیر پختگی و مهارت افزایی مترجمان نو آموز به شمار می رود.

به ترجمه چند جمله زیر که توسط دکتر علی خزائی فر انجام شده است توجه کنید.

A bomb exploded yesterday in a car belonging to a well-known magistrate. No one was hurt, but the vehicle was completely destroyed.

روز گذشته بمبی در اتومبیلی متعلق به یک قاضی سرشناس منفجر شد. کسی آسیب ندید اما وسیله نقلیه بکلی از بین رفت.


It was yellow fever that was responsible for de Lessep's failure to build the Panama Canal. The subsequent success of the Americans in completing this great venture was due to the discovery that yellow fever was transmitted to men by mosquitoes.

تب زرد بود که باعث شکست دولسپ در احداث کانال پاناما شد. بعدها نیز آمریکائیها تنها پس از کشف این نکته که تب زرد از طریق پشه به انسان منتقل می شود توانستند این طرح بزرگ و مخاطره آمیز را تکمیل کنند.


Mr. Berlinger never held high office outside the party, because the Communists have never won a share of government power. That would normally exclude him from a state funeral, but it is possible that the honor will be extended to him.

آقای برلینگر هیچگاه سمت مهمی خارج از حزب نداشت زیرا کمونیستها هیچگاه در قدرت دولت سهیم نبوده اند. این نکته طبعاً او را از تشعییع جنازه دولتی محروم می کند، اما احتمال دارد که این افتخار نصیب او نیز بشود.


Though we may enjoy reading about the lives of others, it is extremely doubtful whether we would equally enjoy reading about ourselves.

ما شاید از خواندن شرح زندگی دیگران لذت ببریم، اما بعید است خواندن خبری درباره خودمان به همان اندازه برایمان لذت بخش باشد.


Those who never have to change house become indiscriminate collectors of what can only be called clutter.

کسانی که مجبور نیستند یکسر خانه عوض کنند، هر خرت و پرتی را جمع می کنند.


Whether work should be placed among the causes of happiness, may perhaps be regarded as a doubtful question.

شاید برخی در این مساله تردید کنند که کار از جمله عواملی است که انسان را شاد می کند.


Man cannot be too careful in his choice of enemies.

آدم هرچه در انتخاب دشمنان خود دقّت کند کم است.


Today we have a short story set in New York, the world's largest producer of adrenalin.

Martin had lived in New York for 40 years and never been mugged once. This did not make him confident; on the contrary, it terrified him. The way he saw it, he was now the most likely person in Manhattan to get mugged next


امروز داستانی برایتان نقل می کنیم که در نیویورک اتفاق افتاده است، شهری که مردم آن، به دلیل اضطراب، بیش از مردم هر کجای دیگر دنیا آدرنالین ترشح می کنند.

مارتین چهل سال بود که در نیویورک زندگی می کرد و در این مدت حتی یک بار هم گیر دزدهای خیابانی نیفتاده بود. این خوش اقبالی نه تنها اطمینان خاطر در او ایجاد نکرده بود بلکه برعکس ترس توی دلش انداخته بود. پیش خودش فکر می کرد حالا دیگر در محله مَنهتِن او اولین کسی است که دزدها به سراغش می آیند.

منبع:dilmajdilmaj.blogfa.com

درباره چارلز دیکنز، ترجمه‌ها و سبک وی

درباره چارلز دیکنز، ترجمه‌ها و سبک وی

سجاد روشنی :علی خزاعی‌فر، استاد دانشگاه فردوسی مشهد است. او لیسانس خود را در رشته ادبیات انگلیسی، فوق لیسانس را در رشته آموزش زبان انگلیسی و مدرك دكترا را در رشته زبان شناسی از دانشگاه یومیست انگلستان دریافت كرد. او یك دوره فرهنگ‌نویسی را گذراند و اكنون مدیر مسئول نشریه مترجم است كه هجدهمین سال فعالیتش را می‌گذراند. « تورقی در فرهنگ 8 جلدی»، «دوره جدید فرهنگ‌نویسی در ایران» و «ترجمه متون ادبی» از تألیفات خزاعی‌فر است و «برنده اسب چوبی و چند داستان دیگر» شامل داستان‌هایی از ارنست همینگوی، ساندرا سیسنروس و لنگستون هیوز از جمله ترجمه‌های اوست. بحث درباره دیكنز، ترجمه‌ها و سبك این نویسنده را با خزاعی‌فر درمیان گذاشتیم.او معتقد است كه دیكنز تلفیقی از آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی بود؛ واقعی‌گرایی دیكنز به نقد او از فقر و جامعه طبقاتی انگلستان منجر می‌شد و آرمانگرایی او در مردم فقیر، امید ایجاد می‌كرد.شرح این گفت‌وگو را در زیر بخوانید.


جایگاه ترجمه‌های دیكنز را در زبان فارسی چه گونه ارزیابی می‌كنید؟ این ترجمه‌ها چقدر حق مطلب را درباره این نویسنده ادا كرده‌اند؟

تصادفاً در حال حاضر سرگرم تحقیقی درباره ترجمه‌های فارسی گوستاو فلوبر هستم. در این تحقیق سوال من همین است كه شما درباره دیكنز پرسیده‌اید. به نظر من اكنون پس از صد سال ترجمه ادبی وقت آن رسیده كه این سئوال را در مورد كیفیت و تاثیر ترجمه آثار بزرگان ادبیات غرب بپرسیم و پاسخ به این سئوالات چیزی خواهد بود كه سخت به آن نیازمندیم و تاكنون نوشته نشده و آن تاریخ ترجمه ادبی در دوران معاصر است. بدیهی است در این تاریخ یكی از اولین كسانی كه باید به او بپردازیم، چارلز دیكنز است.

دیكنز، چنانكه می‌دانید، نویسنده پر كاری بوده و همه جور نوشته دارد، از رمان و داستان كوتاه گرفته تا نمایشنامه و متون غیر روایی. دیكنز در حوزه ادبیات به عنوان نویسنده به اندازه كافی شهرت دارد ولی حوزه‌های دیگر عمدتاً تئاتر و سینما هم بر شهرت او افزوده‌اند. اگر كسی زیاد هم اهل خواندن نباشد، احتمالاً برخی از كارهای مهم دیكنز را در سینما یا در تلویزیون دیده است. در كشوری مثل ایران كه مترجمان به دلیل عدم وجود قانون كپی رایت، در انتخاب كتاب برای ترجمه خوشه‌چینی می‌كنند، شهرت نویسنده بسیار اهمیت دارد.

در غالب موارد، شهرت نویسنده است كه باعث می‌شود مترجم سراغ او برود. البته عكس آن هم اتفاق می‌افتد ولی نه خیلی زیاد. در واقع یكی از نقش‌های فرهنگی مترجمان این است كه نویسنده‌های ناشناس را به جامعه كتابخوان معرفی كنند، ولی آنچه در عمل بیشتر اتفاق می‌افتد این است كه مترجمان سراغ نویسنده‌های مشهور می‌روند و به خودشان جرأت و جسارت «كشف» نویسنده‌های كمتر شناخته شده را نمی‌دهند. در هر حال منظورم این بود كه در فضای فرهنگی كشور و با توجه به شرایطی كه در انتخاب كتاب برای ترجمه حاكم است، طبیعی بوده و هست كه مترجمان، چه گمنام چه سرشناس، سراغ چارلز دیكنز بروند. چون او یكی از اسطوره‌های رمان است و ترجمه آثار او هم وسوسه‌كننده است، هم روی دست نمی‌ماند. همین شهرت باعث شده كه رمان‌های او به صورت كوتاه شده برای كودكان و نوجوانان و به صورت ساده شده به زبان اصلی برای زبان‌آموزان بارها و بارها به چاپ برسد.

به‌طوری‌كه در فهرست كتابخانه ملی می‌بینیم، تقریباً تمامی رمان‌های دیكنز ترجمه شده، اما چون شما از كیفیت این ترجمه‌ها پرسیده‌اید، باید به یكی، دو نكته اشاره كنم، اولاً، اگرچه دیكنز از نظر كمیت ترجمه‌هایش در ایران با اقبال روبرو بوده، چون از هر اثر او چندین ترجمه وجود دارد، ولی از نظر كیفیت ظاهراً از چنین اقبالی برخوردار نبوده است. این مطلب تا حدودی به زبان دیكنز برمی‌گردد كه زبان نسبتاً دشواری است. از طرف دیگر، اگر به فهرست مترجمانی كه دیكنز را ترجمه كرده‌اند نگاه كنید عموم آنها در حوزۀ ترجمه ادبی چهره‌های نسبتاً ناشناخته‌ای هستند. در میان مترجمان دیكنز، ابراهیم یونسی مترجم شاخصی است كه «آرزوهای بزرگ»،«خانه قانون‌زده»، و داستان «دو شهر» را ترجمه كرده. محمد قاضی و رضا عقیلی هم «دوریت كوچك» را طبعاً از زبان فرانسه ترجمه كرده‌اند. البته نام غبرایی، سحابی و مشیری هم در میان مترجمان به چشم می‌خورد ولی آنها گویا رمان‌های كوتاه شده را ترجمه كرده‌اند. نكته آخر این كه بیشتر آثار دیكنز بیش از 40 سال پیش ترجمه شده و اگر بپذیریم كه در این چهل سال، تصور ما درباره زبان ترجمه ادبی تا حد زیادی عوض شده، و زبان ترجمه ادبی انعطاف، آزادی، قدرت و استقلال بیشتری پیدا كرده، در این صورت می‌بینیم كه اگر دیكنز را بخواهیم به نسل جدیدی از خوانندگان ادبی معرفی كنیم، نیاز به ترجمه‌های جدیدی داریم.


با توجه به آنچه كه در مورد ترجمه‌های فارسی آثار دیكنز گفتید، جایگاه دیكنز هم اكنون در بین علاقه‌مندان به ادبیات در ایران، چه تفاوت‌هایی با یك علاقه‌مند به ادبیات در انگلستان دارد؟

علاقه‌مندان به ادبیات در ایران دیكنز را از طریق ترجمه می‌شناسند و علاقه‌مندان به ادبیات در انگلستان دیكنز را مستقیماً به زبان اصلی می‌خوانند و این دو، یكی نیست. ترجمه آینه تمام‌نمای یك اثر نیست، بلكه متن اصلی را به درجات كم و بیش تحریف می‌كند، یعنی آن را یا زیباتر از اصل یا زشت‌تر از اصل نشان می‌دهد. كمتر پیش می‌آید كه ترجمه‌ای از جمیع جهات هم سنگ متن اصلی باشد. دیكنز ادیبی صاحب سبك است و زبان را به صورتی زیبا و آراسته به صنایع ادبی به‌كار می‌برد. بدیهی است چنین زبان و سبكی را كمتر می‌توان به ترجمه انتقال داد. این كار غیرممكن نیست، ولی كمتر اتفاق می‌افتد. ترجمه دكتر احمد كریمی حكاك از تام جونز نمونه شگفت‌انگیزی از چنین تجربه‌ای است. پس حلاوتی را كه خواننده انگلیسی زبان دیكنز از خواندن نثر او احساس می‌كند، خواننده فارسی زبان طبعاً احساس نمی‌كند. از زبان و تجربه زیباشناختی ناشی از زبان كه بگذریم، دیكنز در نظر خواننده فارسی‌زبان و انگلیسی‌زبان به چهره‌ای كلاسیك تبدیل شده و اهمیتی كه برای او قائل هستند، به دلیل سهمی است كه در پیشبرد رمان داشته وگرنه دنیای دیكنز و شیوه داستان‌نویسی او برای خواننده امروزی ادبیات چه ایرانی چه غیرایرانی چندان جذبه ندارد. در خود انگلستان برای امروزی كردن دیكنز رمان‌های معروف او را بازنویسی كرده و خلاصه كرده‌اند.
در اینجا بی‌مناسبت نیست به این نكته اشاره كنم كه ما معمولاً دو معیار برای داوری در مورد آثار كلاسیك و آثار مدرن داریم و این كارخوبی است كه ما هر اثر را در ظرف زمان و مكان خود می‌سنجیم. چون هر چه ادبیات و هنر تحول و تكامل می‌پذیرند، معیارهای ما هم به ناچار سخت‌گیرانه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. منصفانه نیست كه آثار گذشته را كه نسبت به آثار امروزی خیلی ساده جلوه می‌كنند با معیارهای امروزی بسنجیم. اگر از این دید به دیكنز نگاه كنیم، می‌بینیم دیكنز در حوزه رمان از چنان جایگاه مستحكمی برخوردار است كه به قول سعدی «گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نكند» و به قول فردوسی «كه از باد و باران نیابد گزند».

شما زبان و سبك دیكنز را چگونه توصیف می‌كنید؟ چه ویژگی‌هایی در نثر او كاملاً شاخص هستند؟

برای پاسخ به این سئوال باید ببینیم چه عواملی در نثر دیكنز موثر بوده‌اند. دیكنز مدتی گزارشگر روزنامه بود و توجه‌ای كه در توصیف‌ها به جزئیات نشان می‌دهد متأثر از كار روزنامه‌نگاری او است. از طرف دیگر دیكنز تقریباً تمامی رمان‌های خود را در ابتدا به صورت پاورقی در هفته نامه‌ها و ماهنامه‌های انگلستان به چاپ رسانده است و لذا نوشته‌هایش را طوری تنظیم می‌كرده كه فضای معینی را پر كند و برای این كار متوسل به تكرار و حشو می‌شده. دیكنز عاشق كلمات بوده و می‌كوشیده نوشته‌اش تا آنجا كه ممكن است «زیبا» جلوه كند. او اگرچه نویسنده‌ای رئالیست است اما در توصیف مكان‌ها و آدم‌ها و احساساتشان صفات مبالغه‌آمیز و زیبا و اثرگذار و انواع صنایع ادبی به‌ویژه استعاره و تشبیه به‌كار می‌برد. از این نظر نثر دیكنز را می‌توان نثری مصنوع دانست، نثری كه در جاهایی شبیه نثر گلستان سعدی است. البته فرق دیكنز با سعدی این است كه زبان سعدی در همه جای گلستان یكدست است اما برای كسی كه می‌خواهد یك رمان 600 صفحه‌ای بنویسد چنین امری محال است. دیكنز هر كجا كه بتواند و فرصتی پیش آید زبان را با صنایع ادبی می‌آراید. بنابراین آن‌هایی كه می‌خواهند سبك دیكنز را نشان بدهند، قطعه‌ای از نوشته او را تصادفی نقل نمی‌كنند، بلكه فرازهای خاصی از نثر اوست كه دارای ویژگی‌های ادبی و خصوصیات سبكی دیكنز است. در عین حال، اگرچه نثر دیكنز در جاهایی بسیار اوج می‌گیرد، اما در مجموع دیكنز نثر و سبك قابل تشخیصی دارد.

انگلیسی‌ها این نثر را به‌خوبی می‌شناسند و من بارها دیده‌ام كه وقتی می‌خواهند كسی را هجو كنند زبانی به سبك دیكنز به‌كار می‌برند. ما هم همین كار را با سبك قابل تشخیص تذكره الاولیا می‌كنیم و در نوشته‌های طنزآمیز زبان عطار را برای هجو یا طنز به‌كار می‌بریم. معروف است كه دیكنز جلسات رمان‌خوانی داشته و نوشته‌های خود را برای حضار قرائت می‌كرده. این نكته طبعاً در نحوه نوشتن او مؤثر بوده چون طوری می‌نوشته كه ریتمیك و زیبا باشد و بتواند بر شنونده اثر بگذارد. با توجه به آنچه گفته شد حیف است كه نمونه‌هایی از نثر دیكنز را نقل نكنم، ولی با توجه به محدودیت جا، به دو نمونه اكتفا می‌كنم. نمونه اول جملات آغازین داستان دو شهر است كه نمونه زیبایی از كاربرد صنعت توازن است:

“It was the best of times, it was the worst of times, it was the age of wisdom, it was the age of foolishness, it was the epoch of belief, it was the epoch of incredulity, it was the season of Light, it was the season of Darkness, it was the spring of hope, it was the winter of despair, we had everything before us, we had nothing before us,…”l

نمونه دومی كه نقل می‌كنم، بخشی از فصل اول رمان «آرزوهای بزرگ» است. در نمونه اول می‌توان توازن جملات را به ترجمه انتقال داد، اما نمونه دوم كه در آن كلمات ریتم زیبایی ایجاد كرده‌اند، به سادگی نمونه اول تن به ترجمه نمی‌دهد:

“A fearful man, all in coarse grey, with a great iron on his leg. A man with no hat, and with broken shoes, and with an old rag tied round his head. A man who had been soaked in water, and smothered in mud, and lamed by stones, and cut by flints, and stung by nettles, and torn by briars; who limped, and shivered, and glared and growled; and whose teeth chattered in his head as he seized me by the chin”.l


دیكنز را محبوب‌ترین و به قول عده‌ای بزرگترین نویسنده انگلستان به شمار می‌آورند. چقدر در این ابراز علایق افراط شده و چقدر از این توجهات بر مبنای واقعیت استوار است؟

«محبوب‌ترین» و «بزرگ‌ترین» دو چیز متفاوت است. دیكنز، لااقل در زمان خود، بی‌تردید محبوب‌ترین نویسنده انگلستان به‌حساب می‌آمد، اما كسانی كه در مورد «بزرگی» او اظهار نظر كرده‌اند، همه متفق‌القول نبوده‌اند. اظهار نظر درباره بزرگی یك نویسنده، یعنی جایگاه او در تاریخ ادبیات، تأثیر او بر نویسندگان بعدی، نوآوری او در حوزه ساختار و پیچیدگی تفسیری كارهای او، این‌ها به معیارهای منتقد بستگی دارد. كسانی مثل هنری جیمز و ویرجینیا وولف كه از دیكنز انتقاد كرده‌اند طبعاً معیارهایی متفاوت از معیارهای عامه خوانندگان به‌كار گرفته‌اند. در مورد محبوبیت دیكنز در عصر خود و حتی پس از آن، چه در انگلستان چه خارج از انگلستان تردیدی نیست و به جرأت می‌توان گفت دیكنز پس از شكسپیر محبوب‌ترین نویسنده انگلیسی در جهان است. دیكنز به دلیل حمایت از قشر فقیر و طبقات پایین اجتماع مخصوصاً در شوروی سابق بسیار محبوب بود.كارل ماركس می‌گوید: دیكنز و دیگر رمان‌نویسان عهد ویكتوریا بیش از تمامی سیاستمداران و اخلاق‌گرایان و مبلغان، مردم را با واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی آشنا كرده‌اند.

به نظر من راز محبوبیت دیكنز در دو چیز بود. اولاً او نویسنده قدرتمندی بود، هم زبان را قدرتمند به‌كار می‌گرفت، هم شخصیت‌های به‌یادماندنی خلق می‌كرد. او اولین رمان خود «اسناد پیك ویك» (این رمان ظاهراً به فارسی ترجمه نشده) را در سن 25 سالگی نوشت كه از نظر بازار بسیار موفقیت‌آمیز بود. اما عامل دیگر كه كمتر از عامل اول در موفقیت و محبوبیت او بی‌تأثیر نبود، این بود كه او روح زمانه خود، یعنی عصر ویكتوریا را به‌خوبی درك كرد و به شاخص‌ترین نویسنده این عصر تبدیل شد. هیچ یك از رمان‌نویسان عصر ویكتوریا كه نه تعداد آنها كم است و نه افراد ضعیفی هستند، به خوبی او ارزش‌ها و آرمان‌های این عصر را در آثارشان منعكس نكرده‌اند. رمان‌های دیكنز تصویری آرمانی و نه واقعی از فقر، تلاش، پشتكار، و عشق ارائه می‌كنند. در این رمان‌ها، فضیلت پاداش می‌یابد و خطاكار به كیفر اعمال خود می‌رسد. این رمان‌ها كه همگی پی رنگ ساده‌ای دارند و پایان خوشی پیدا می‌كنند، یك نكته اخلاقی را به خواننده گوشزد می‌كنند و آن این‌كه چگونه باید ویكتوریایی خوبی باشد.

دیكنز نه تنها روح زمانه خود را درك كرد، بلكه ذوق و سلیقه عامه را هم راهنمای كار خود قرار داد. معروف است كه او چون داستان‌هایش را به صورت پاورقی منتشر می‌كرد و پس از انتشار هر قسمت از خوانندگان خود بازخورد می‌گرفت، گاه جهت داستان‌ها را تغییر می‌داد تا انتظارات خواننده را برآورد. دیكنز در رمان «آرزوهای بزرگ» كه شاید بهترین رمان او باشد، عناصر اصلی پنج نوع رمان رایج در زمان خود را در این داستان گنجانده است. این پنج نوع رمان عبارتند از رمان «چنگال نقره‌ای» كه قهرمان آن اشراف هستند و مردم عادی در مورد زندگی آنها بسیار كنجكاوند، رمان «زندان» كه موضوع آن قتل و جنایت و زندان و دنیای زیرزمینی جنایتكاران است، رمان «گوتیك» كه رمان وحشت است، رمان رمانتیك كه موضوع آن عشق است و بالاخره رمان اجتماعی مثل «اولیورتوییست» كه به مسائل اجتماعی می‌پردازد. تلفیق عناصر این پنج رمان و گنجاندن آن‌ها در یك رمان بیش از آن‌كه از نبوغ دیكنز حكایت كند، حاكی از اهمیتی است كه دیكنز برای خوانندگان خود قائل است.

اگر با ملاك‌های امروزی درباره ساختار و محتوای داستان‌های دیكنز قضاوت كنیم، آن‌ها را داستان‌هایی خسته‌كننده با پیرنگ‌های بسیار بسیط می‌یابیم. تعدد آدم‌ها در داستان و حجم داستان بیانگر پیچیدگی داستان نیست. منتقدین دیكنز هرگز نقش اجتماعی و سیاسی قدرتمندی را كه دیكنز در انگلستان و در جهان ایفا كرده انكار نمی‌كنند، اما نوشته‌های او را به جهت صحنه‌های احساسی، وقایع غیر معقول و شخصیت‌های آرمانی و باور نكردنی نوشته‌های قدرتمندی نمی‌دانند.


چگونه نویسنده‌ای كه ابتدا داستان‌هایش را در نشریات عوام‌پسند انگلستان منتشر كرد، دیكنزی شد كه به عنوان یكی از بزرگ‌ترین نویسندگان جهان ماندگار خواهد ماند و آثارش هرگز چنان تاریخ انقضا نپذیرفت كه آن را شایسته نشریات زرد بنامیم؟

به نظر من عوامل متعددی در كار بودند. چنان‌كه اشاره كردم، دیكنز در كاربرد زبان و خلق شخصیت‌های به‌یاد ماندنی بسیار قدرتمند بود و از آن گذشته طنز را چاشنی زبان خود می‌كرد. از طرف دیگر، در كار دیكنز تلفیقی از آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی می‌بیند. این تلفیق در نظر مردم عصر ویكتوریا بسیار خوشایند بود و باعث می‌شد هم عوام و هم خواص كار دیكنز را دوست داشته باشند. واقعی‌گرایی دیكنز به نقد او از فقر و جامعه طبقاتی انگلستان منجر می‌شد و آرمانگرایی او در مردم فقیر، امید ایجاد می‌كرد. دیكنز این ذوق عامه را به‌خوبی درك كرده بود. شاید راز ماندگاری یك نویسنده هم در این باشد كه آثار او را هم خواص بپسندند و هم عوام از آن‌ها لذت ببرند.
اما این كه محبوبیت دیكنز از محدوده انگلستان فراتر می‌رود به این خاطر است كه او مثل شكسپیر انسان را موضوع هنر خود قرار می‌دهد، انسانی كه نه به یك طبقه خاص تعلق دارد و نه به یك سرزمین خاص. او بر مفاهیم و ارزش‌هایی تأكید می‌كند كه بسیار كلی و انسانی است؛ مثل عدالت و انسانیت. جورج اورول به همین خصلت دیكنز اشاره كرده و می‌گوید آثار دیكنز به این دلیل امروز هم شایسته مطالعه و بررسی است: اورول می‌گوید: «تقریباً همه آدم‌ها، صرف نظر از رفتارشان، به مفهوم برادری به چشم مثبتی می‌نگرند. دیكنز قانونی را بنا گذاشت كه حتی كسانی كه آن را نقض می‌كنند به آن اعتقاد داشته و دارند. اگر غیر از این بود، نمی‌شد فهمید كه چرا دیكنز هم محبوب طبقه كارگر بود – سعادتی كه نصیب كمتر نویسنده‌ای در ابعاد دیكنز شده است – و هم او را در كلیسای وست مینستر دفن كردند.»


آیا توجه دیكنز به مسائل اجتماعی و واقعی را می‌توان به نوعی رویكرد مدرن در داستان تلقی كرد و اساساً نقش او در نضج مدرنیته‌ای كه به مدرنیسم ادبی منجر می‌شود، چقدر است؟

مدرنیسم ادبی از جهت مضمون و سبك ویژگی‌های متعددی دارد. تا جایی كه به سؤال شما مربوط می‌شود به تعدادی از این ویژگی‌ها به‌طور مختصر اشاره می‌كنم تا معلوم شود دیكنز چه ارتباطی با مدرنیسم ادبی دارد. نوشته‌های نویسندگانی كه آنها را با مدرنیسم ادبی مرتبط می‌دانیم، مبانی زیباشناختی متعددی دارد كه عمده آن‌ها زمان منفصل، سبك بدیع، زاویه دید چندگانه و صورت‌های روایی مغایر با صورت‌های سنتی است. آثار نویسندگان مدرن عموماً بدبینانه است، به موضوعات كم‌اهمیت می‌پردازند، اعتنایی به مسائل اجتماعی یا تغییرات تاریخی ندارند، عموماً فردی از خود بیگانه شده را در مواجهه با جامعه‌ای شهری و بی‌هویت تصویر می‌كنند، باورهای فرهنگی و معیارهای اجتماعی را می‌شكنند، معنی را از دسترس خواننده دور می‌كنند، بیانگر یأس خواننده از آینده‌اند، به تاریخ و اسطوره بی‌اعتنایند و از تكنیك جریان سیال ذهن بهره می‌گیرند.

اخیراً برخی منتقدان توجه دقیق‌تری به آثار دیكنز كرده و میان دو دسته آثار او تمایز قایل شده‌اند. دسته اول آثار او كه حجم عمده كارهای او را تشكیل می‌دهد، با رمان «اسناد پیك ویك» آغاز می‌شود. معروفترین كارهای دیكنز از جمله همین رمان در این دسته جای می‌گیرد. ویژگی‌های این دسته آثار همان‌هاست كه گفتیم. در این آثار نقد اجتماعی وجود دارد، اما غالب نیست. دسته دوم آثاری هستند كه لحن و فضای تیره و بدبینانه‌ای دارند و لذا نمی‌توان آنها را رمان‌هایی ویكتوریایی دانست. سه رمان دیكنز یعنی «خانه قانون زده»، «دوریت كوچك» و «دوست مشترك ما»، در این دسته دوم جا می‌گیرند. این سه رمان در زمان دیكنز با اقبال منتقدان روبرو نشد، اما بعدها منتقدان در این سه رمان نشانه‌هایی یافتند كه آنها را به مدرنیسم ادبی مرتبط می‌كرد. ادموند ویلسون در سال 1941 مقاله بسیار تأثیرگذاری درباره دیكنز نوشت و نظر منتقدین را به ارزش این سه اثر دیكنز جلب كرد. امروزه از نظر بسیاری از منتقدان «دوریت كوچك» بهترین رمان دیكنز و یكی از بهترین رمان‌هایی است كه تاكنون نوشته شده است. «دوست مشترك ما»، محصول دوران سالخوردگی و یأس دیكنز است. این رمان شخصیت‌های متعدد و پیچیده‌ای دارد و دارای پیرنگ اصلی و پیرنگهای فرعی بسیار است و این ویژگی‌ها رمان را به رمان‌های مدرنیستی نزدیك می‌كند.

منبع:shahrvandemrouz.com

معيارهای ترجمه متون دينی

معيارهای ترجمه متون دينی

احمد شهدادی:

موضوع بحث، آفاق ترجمه متون قدسی و دینی است. سامرست موآم در اپيگراف کتاب«بر لبه تیغ» از «اوپانیشادها» نقل می‌کند: «بر لبه تیغ گذرکردن دشوار است؛ بدین سان دانایان می‌گویند که راه رستگاری دشوار است».

ترجمه به طور کلی و ترجمه متون مقدس به طور خاص، مصداق روشن چنین سخنی است. به واقع کار دشوار ترجمه متون دینی در هر زبان، گونه‌ای گذرکردن بر لبه تیغ است. در مبحث ترجمه متون مقدس چند نکته مهم و بنیادین را تحت عنوان «افق» طرح می‌کنیم.



افق سبک‌شناختی


مترجم متون دینی باید در آغاز هر ترجمه برای به دست آوردن و مشخص‌کردن چگونگی سبک هر متن بکوشد و این نخستین قدم برای هر ترجمه درست است. وقتی می‌خواهیم متنی را ترجمه کنیم، مثلاً بخشی از قرآن کریم، احادیث، یا احتجاجات دینی را به زبان فارسی برگردانیم، لازم است پیش از هر چیز، سبک آن متن را بشناسیم و عناصر آن را تحلیل کنیم.

پرسش اساسی این است: سبک متن چیست و معلول یا فرآورده کدام عوامل است؟ سه رهیافت به متن وجود دارد: افق‌بینی، دوربینی، ذره‌بینی. با لحاظ این سه رهیافت باید سبک متن را مشخص کرد.در مبحث افق سبک‌شناختی چند نکته اساسی وجود دارد:

1. نثر معيار: در دوران معاصر، زبان‌آگاهی پدید آمده است و این، کار مترجم را دشوار اما زیبا می‌کند. زبان، خود، دستگاه نشانه‌ها و نمادهاست: در ترجمه، آگاهی به نمادها و خبرگی در کاربرد آنها لازم است.

شنیدن واژه‌ها در چینش فرهنگی و زمانی و نیز حساسیت به واژه، جمله، عبارت، پاراگراف و اصطلاحات بایسته است. ترجمه، گونه‌ای گذار زبانی است. از دیگر سو، متیو آرنولد گفته است: «خواندن، فرهنگ است». اگر به این لحاظ فرهنگی توجه کنیم، درمی‌یابیم که امروز نیز نثر مرده، آکنده از حشو، نثر چرب و انشانویسی نیز به کار ترجمه متن قدسی نمی‌آید.

2. چهار رهيافت: نکته دیگر در افق سبک‌شناختی، رهیافت‌های گوناگون به ترجمه متن مقدس و دینی است. چهار شکل: الف. واژه به واژه ب. جمله به جمله ج. عبارت به عبارت د. کل مفهوم، چهار رهیافت در ترجمه‌اند. البته به لحاظ زبانی، عصر ترجمه واژه به واژه واقعاً سر آمده است. در هر حال و حتی اگر رهیافت مفهومی به ترجمه دنبال شود، یک نکته نباید فراموش شود. آن نکته مهم این است که ترجمه مینی‌مالیستی هم مطلوب است: گرایش به حداقل زبانی و ایجاز. ترجمه متن دینی باید کمال ایجاز و اختصار را داشته باشد.

3. آركاييسم يا نوگرايي: ترجمه، ویران‌کننده سویه قدسی متون مقدس است. پس باید چاره‌ای اندیشید. یکی از این چاره‌ها توجه به عناصر زیبایی‌شناختی از جمله آرکاییسم و باستان‌گرایی است. اما در کاربرد این چاشنی نباید افراط کرد. به همین دلیل است که مثلاً ترجمه منظوم، کاری عبث و بر بنیاد دیدگاه نادرستی از زیبایی‌شناسی زبان است.

یکی از مفاهیم مهم ترجمه متون مقدس، عناصر «لذت هنری» در آنهاست. آیا وجود چنین عناصری لازم است؟ نویسنده‌ای کتابی دارد با عنوان «چگونه کتاب بخوانیم تا لذت ببریم». کتاب راهنمای مترجمان باید این عنوان را داشته باشد : «چگونه ترجمه کنیم تا لذت ببرند». نباید از انتقال عناصر زیبایی‌شناختی در متن قدسی غافل بود. گاه ترجمه ساده و درست، منعکس‌کننده برخی از زیبایی‌های متن قدسی است.

4.تأملات واژه ‌شناختی: مترجم باید در هر دو زبان، یک واژه‌نامه مفید و جامع باشد. ترجمه واژگان متن دینی کاری مهم است. مثلا جن را به «پنهان زیست» ترجمه کرده‌اند. اما «پری» بهتر است. هر چند خود «جن» نیز بارهای معنایی خود را دارد. کندراتوف گفته است: «واژه‌های دستوری مثل ضمایر، حروف اضافه، حروف ربط، حروف تعریف و افعال اسنادی 35 درصد زبان نوشتار را تشکیل می‌دهند»؛ بنا بر این توجه به ریشه‌شناسی واژه‌های متون دینی امری بایسته است.


افق کاربرد‌شناختی

افق مهم دیگر در عرصه ترجمه متون مقدس، افق کاربردشناختی است. در ترجمه هر متن باید به کار ویژه‌های تاریخی توجه شود؛ مثلاً ترجمه برای مخاطبان خاص، کم‌سواد، کودکان و نوجوانان لازم است. از طرف دیگر، بحث روزآمدی ترجمه هم بسیار اهمیت دارد. کارل بارت، متأله پروتستان، گفته است: «عالمان دین باید در یک دست کتاب مقدس و در دست دیگر روزنامه داشته باشند» و این در متون دینی واقعیتی انکارناپذیر است که باید برای همه گروه‌ها و به تناسب نیازهای آنان مطرح شود.


افق معناشناختی

افق مهم دیگر در ترجمه متن مقدس و دینی، جنبه معناشناختی آن است. مترجم در این بخش باید به چند نکته اساسی توجه کند:

1. سطوح مختلف زبان و کاربردهای آن: زبان سطح‌های مختلفی دارد و از ادبی، کهن و علمی گرفته تا صنفی، عامیانه و رسمی و... امتداد می‌یابد. مترجم باید معلوم کند که زبان متن در زبان مبدأ چیست و خود او می‌خواهد آن را به چه سطحی از زبان مقصد ترجمه کند.

2. تطورات زبان: تطورات زبان بحث دیگری در افق معناشناختی است. باید دانست که زبان دائماً تغییر می‌کند.
امروزه زبان فارسی، زبان کهن و زبان سالیان پیش نیست. ساختار و نیز واژه‌ها دگرگون شده‌اند. امروز می‌گوییم: ماهواره، جشنواره، روند، فرایند، زبان‌شناسی. دیروز در برابر این‌ها هیچ نمی‌گفتیم. امروز می‌گوییم: دادستان، راننده، حوله، سکه، تجربه یا آزمون. دیروز می‌گفتیم: داروغه، سورچی، قطیفه، اشرفی، تجربت. مبنای تغییر هم علم و فرهنگ و جامعه و زندگی روزمره است.

3. تفسیر و تأویل: از دیگر مباحث مطرح در افق معناشناختی، بحث تفسیر و تأویل است. هر ترجمه به ناچار نوعی تفسیر از متن اصلی است. بدون تفسیر، ترجمه به طور کلی و ترجمه متون دینی به نحو اخص ممکن نیست. اصول تفسیر عبارت‌اند از: تبیین مقصود اصلی، انتقال معنای حتی‌الامکان واقعی واژگان، مشاهده زمینه و کانتکست، ارتباط با زمینه‌های تاریخی فرهنگی، قالب ادبی (مثلاً شعر)، تفسیر متن به متن بر اساس طرح مؤلف، مطالعه واژه و دستور. به یاد داشته باشیم: خدا به زبان انسان سخن می‌گوید.

آیا هر ترجمه، تفسیری است؟ دو شیوه متفاوت برای ترجمه کتب مقدس وجود دارد:

الف) همترازی صوری: ترجمه صوری و کاملاً دقیق متن و حتی ترجمه واژه به واژه متن در این جا مراد است. مترجم نمی‌خواهد بگوید مراد خدا یا متن مقدس چیست، بلکه صرفاً کلمات خدا یا متن مقدس را منتقل می‌کند.

ب) همترازی پویا: اضافه کردن فهم مترجم به متن است. معنای متن به علاوه فهم و برداشت مترجم ساخته می‌شود. این رهیافت را کنت تیلور در 1971 گشود. او دید که ترجمه کینگ جیمز از کتاب مقدس برای کودکان نامناسب است. بعد که دست به کار ترجمه‌ای مفهومی‌تر و تفسیری‌تر شد، دید که برای بزرگسالان نیز آن ترجمه قدیمی چندان کارآمد نیست. این است که خود، ترجمه انجیل زنده را به دست داد. پس از کار او شمار ترجمه‌های پویا رواج یافت.

در بحث تفسیر باید گفت که سه نوع دخالت تفسیری در متن ممکن است: افزایش، کاهش، تصرف و تغییر ساختار و چینش. گاهی تصریح به تفسیر متن و نیز معلوم کردن مراد واقعی متن لازم است؛ مثلاً اگر در آیه «انه ربی احسن مثوای»، ضمیر را به «عزیز مصر» برگردانیم، چنان که برخی از مفسران گفته‌اند، لایه دیگری از معنا را برای آیه منتقل کرده‌ایم. اگر این ضمیر به «عزیز مصر» باز گردد، تصریح به آن لازم است و نمی‌توانیم ضمیر را «او» ترجمه کنیم. گاهی افزایش بر اساس نیازی فرامتنی لازم می‌شود. در قرآن کریم آمده است: «وسیق الذین کفروا الی جهنم زمرا... وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا».
«سیق» مجهول را می‌توان به معلوم ترجمه کرد. خرمشاهی گفته است: اما اگر این دو کلمه را معلوم ترجمه کنیم باید توجه داشته باشیم که کافران را به جهنم می‌رانند، ولی متقیان را راهنمایی می‌کنند. در این جا افزودن کلمه‌ای که این معنا را انتقال دهد لازم می‌شود.

جلال‌الدین فارسی در ترجمه «یا ایها الذین آمنوا» به اصرار می‌آورد: «هان ای کسانی که ایمان آوردند»؛ اما مثلاً خرمشاهی در تقریباً همه موارد «ای مؤمنان» ترجمه کرده است. موسوی گرمارودی هم «ای مؤمنان» آورده است.

4. عناصر معرفت شناختی: یکی دیگر از ارکان مباحث معناشناسی ترجمه، موضوع عناصر معرفتی است. ما در مواجهه با یک متن همواره با طیفی از لایه‌های معنایی روبه‌روییم. ساخت‌های فکری، فلسفی، کلامی، تاریخی، اجتماعی و اخلاقی، سازنده هر متن و تلقی ما از هر متن‌اَند. در ترجمه باید برای همه این مفاهیم فکر شود و بحث انتقال آنها ارزیابی گردد.

5. صورت یا محتوا: نزاع مهمی در مباحث ترجمه متون مقدس درباره تقدم و اولویت انتقال صورت یا محتوا وجود دارد. گاه تقوای ترجمه متون مقدس باعث می‌شود که مترجم به ترجمه تحت لفظی دچار شود و ناخواسته معنای روشن متون را تیره کند. اما این دقت پرهیزکارانه باید با گونه‌ای معناباوری همراه شود تا خواننده از درک درست معنا عاجز نماند.

در کار ترجمه باید به این موارد توجه شود: تقدیم و تأخیر اجزای جمله بر حسب زبان مقصد، جایگاه و کارکرد فعل، مفعول و فاعل مرجع ضمایر، نسبت‌های بیانی و معنوی کلمات، جنسیت، عموم و خصوص، شخص، کنایه، همچنین بارهای عاطفی، اجتماعی، فرهنگی، عمومی، خصوصی و نیز مفاهیم چند لایه، صریح، خطی، دایره‌ای.

در ترجمه‌های تحت‌اللفظی، بنیاد و مرکز ثقل ترجمه، صورت و فرم بود. اما در ترجمه‌های معنامحور و جدید، محتوا و پیام است. البته گاهی ترجمه مفهومی یا پیام‌محور موجب گسست ساختار و چینش خطی روایت متن مقدس می‌شود. اما آیا این امر بدتر است یا مفهوم نبودن متن؟ این پرسشی جدی است.

6. آشکاری و آشکارگری: غموض متن، معلول فاصله‌های تاریخی و فرهنگی و زبانی است. فواصل زبانی و مبانی جامعه‌شناختی و روان‌شناختی هم مؤثر است. کاربرد ناهماهنگ دو زبان نیز عامل دیگری است.

در هر حال، مترجم باید به ساده‌سازی توجه کند و این غیر از سطحی‌گرایی است. برای همین است که نمی‌توان از واژه‌های جاافتاده و تغییرنپذیرفته چشم پوشید.
در ترجمه به یک نکته دیگر باید توجه داشت: پرهیز از غلبه عربی‌گرایی یا زبان‌ صنفی لازم است.

7. الزامات بلاغی و زیبایی‌شناختی متن: متن قدسی سرشار از زیبایی است. اما پرسش این است که انتقال زیبایی‌های متن از چه راهی ممکن می‌شود؟ زیبایی‌شناسی هر متن بر اساس زبان شکل می‌گیرد. اما اگر انتقال دستگاه زبانی زیبایی‌ساز از زبان مبدأ به زبان مقصد ممکن نباشد، حفظ صورت ساده و طبیعی کلام اولویت دارد. زیبایی مصنوعی آفت‌زاست.


افق ریخت‌شناسی (ساختار یا ریخت)

یكی دیگر از ابعاد مهم ترجمه، بعد ریخت‌شناسی آن است. ریخت یا ساختار در متون قدسی نباید نادیده انگاشته شود. از این رو با دقت در آن بايد برای انتقال بهتر مفهوم كوشید. در افق ریخت‌شناسی، چند مبحث اهمیت فوق‌العاده دارد.

1. متن و فرامتن: توجه به همه مفاهیم و عناصر‌هاله‌ای در هر متن که گرداگرد متن تنیده‌اند و فهم آن متن منوط به فهم آنهاست، اساسی است. متن چیزی بیش از کلمات موجود بر کاغذ است. هر متن فضایی پیرامون خود دارد که بسا با کلمه به زبان و عینیت درنمی‌آید.

2. نسخه‌ها و تعدد نقل‌ها: توجه به این مهم نیز باعث گریز از برخی خطاهای لفظی و معنایی می‌شود.

3. دستور زبان و واژه‌ها؛ تفاوت‌ها و شباهت‌ها: پایبندی به دستور زبانی متن مبدأ کاری نادرست و دردسرزاست. آنچه واقعاً اهمیت دارد، رعایت دستور زبان مقصد است؛ مثلاً باید به کاربرد زمان افعال در هر دو زبان توجه کرد. مواردی از این دست سرنوشت‌ساز است. آیا مثلاً صیغه مجهول یا تأنیث در زبان مبدأ یا مقصد وجود دارد؟ برای نمونه «نایدا» گفته است: «سفید همچون برف» در کتاب مقدس برای مردمی که برف ندیده‌اند نامفهوم است. می‌‌توان «بسیار بسیار سفید» یا «سفید همچون پر قو» ترجمه کرد».

گاهی در ترجمه، تغییر ساختار لازم است؛ مثلاً بسیاری از مترجمان «واو» استینافیه یا زائده را ترجمه می‌کنند، برخی هم به درست، ترجمه نمی‌کنند. «و لکم فی القصاص حیاه»؛ «... ولیکون من الموقنین».

تقدم و تأخر کلمات نیز از مثال‌های دیگر است: «وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا». میبدی: «می‌زیییم و می‌میریم»؛ خرمشاهی: «زندگی می‌کنیم و می‌میریم»؛ آیتی: «به دنیا می‌آییم و می‌میریم».

4. همزبانی کلی و مجموعی: در بحث ریخت و ساختار باید به یک نکته دیگر هم توجه داشت. پاره‌ها و بخش‌های ترجمه باید هماهنگی و همنوایی کامل با دیگر بخش‌ها و پاره‌های کلیت متن قدسی داشته باشد. همچنین باید با فضای کلی و سپهر ادراکی آن دین تعارض نشان ندهد.


افق روان‌شناختی

در این افق نیز نکات مهمی وجود دارد که مترجم متن قدسی نمی‌تواند از آن‌ها چشم بپوشد. به هر حال نوع نگاه مترجم و انگیزه‌ها و سائقه‌های او در ترجمه دخالت می‌کند. از این رو باید با دقت به جنبه‌های مختلف این افق نگریست.

1. دلیل انتخاب: نخستین پرسش هر مترجم باید این باشد: گزینش کدام متن برای ترجمه مفیدتر و کارآمدتر است؟ خلأها و کاستی‌ها کجاست؟ مترجم باید صرفاً مغلوب انگیزه‌ها و سائقه‌های ذهنی خویش نشود و با نگاهی جمع‌گرا و چند‌ساحتی به موضوع بنگرد.

2. حفظ عناصر فرقه‌ای یا طرد آن: در ترجمه بیشتر متون مقدس، حفظ عنصر فرقه‌گرایی دشواری‌ساز است؛ مثلاً بحث قرآن الشیعه در ترجمه و نیز کلاً، نادرست و تباهی‌آور است.

3. حفظ روایات شاذ یا عام: در واقع مترجم نباید با تکیه بر نقل‌های شاذ به ترجمه و انتقال مفاهیم قدسی بپردازد. حفظ کلیت متن و نیز عمومیت آن وظیفه مترجم است.

4. نگاه بومی یا جهانی: زدودن فضا و سپهر محلی از متن و فراگستر کردن آن، کار ترجمه خوب و درخشان است.

5. باورهــــا و پیش‌فــرض‌ها: پیش‌فرض‌های مترجم در سویه‌های مختلف بر ترجمه اثر می‌گذارد. اگر مترجمی اعتقاد به زبان امروز داشته باشد، معتقد به زیباسازی ترجمه باشد، پرسش‌های رایج عصر و نسل امروز را بداند، به گونه‌ای ترجمه می‌کند و اگر مترجمی همه اینها را نداند و به آن اعتقاد نداشته باشد، گونه‌ای دیگر. این پیش‌فرض‌ها هم در انتقال معنا مؤثرند و هم در انتقال شکل و صورت؛ مثلاً فیض‌الاسلام در ترجمه «و وصینا الانسان بوالدیه» در برابر «انسان» پرانتز باز کرده و گفته است: «امام حسین علیه‌السلام». این نوعی روایت شیعی در تفسیر قرآن است که گونه‌ای تفسیر و تأویل باطنی است و فیض آن را پیش‌فرض ترجمه خود گرفته است.


فرجام سخن

امروز دیگر ترجمه‌های تازه متون مقدس، باید بر اساس روش علمی فراهم شوند. ترجمه مثلاً قرآن کریم هنوز هم راه نرفته دارد. با هر ترجمه خوب، ما به متن قدسی نزدیک‌تر می‌شویم. امیلی دیکنسون، شاعر متأله آمریکایی، خوب گفته است: «افزایش بندرها، کاهش دریا نیست»


منبع: همشهری آنلاین

ساختار‌هاي زباني بيگانه

  ساختار‌هاي زباني بيگانه

در اين چند ساله كه رسانه‌ها گسترش يافته‌اند و نوشته‌هاي زيادي از زبان‌هاي بيگانه به زبان فارسي ترجمه شده است، ساختارهاي دستوري بيگانه همراه واژه‌هاي بيگانه به زبان فارسي راه يافته‌اند كه شايد خطر آن‌ها از خود واژه‌هاي بيگانه بيش‌تر باشد. اين ساختارهاي بيگانه حتي در ترجمه‌ي فيلم‌هاي خارجي نيز وارد شده است و مردم هر روز و هر شب آن‌ها را از تلويزيون مي‌شنوند و در نتيجه، گاهي در سخنان افراد عادي نيز بازتاب يافته است. اگر اين كار همچنان ادامه يابد، حتي اگر براي همه‌ي واژه‌هاي بيگانه برابرهاي فارسي بگذاريم، پس از اندكي با جمله‌هايي رو به رو مي‌شويم كه ساختار زبان فارسي را ندارند. در ادامه نمونه‌هايي از اين نادرست‌نويسي‌ها مي‌آيد.

قابل و غير قابل

پسوند -able در زبان انگليسي و فرانسه داشتن، شايستگي، توانستن و امكان را نشان مي‌دهد. براي نمونه، predictable يعني چيزي كه بتوان آن را پيش‌بيني كرد(پيش‌بيني‌پذير يا پيش‌بيني شدني). اين گونه واژه‌ها با افزودن پيشوند in يا un مفهوم منفي پيدا مي‌كنند. براي نمونه، unpredictable (پيش‌بيني ناپذير يا پيش‌بيني نشدني) و invisible (ناديدني).

در اين چند ساله واژه‌هاي بسياري به صورت تركيب قابل ... و غير قابل ... در نوشته‌هاي فارسي راه يافته كه پيامد ترجمه‌هاي ناآگاهانه است. چنين عبارت‌هايي ساختگي در زبان فارسي وجود نداشته است و از به كار بردن آن‌ها بايد پرهيز كرد. براي پرهيز از نگارش اين عبارت‌ها مي‌توان از سه راهكار زير بهره گرفت:

الف) به مصدرهاي ساده و گاهي مصدرهاي مركب، «ي» افزوده شود:

شناختن: شناختني و ناشناختني

ديدن: ديدني و ناديدني

شنيدن: شنيدني و ناشنيدني

بخشيدن: بخشيدني و نابخشيدني

پذيرفتن: پذيرفتني و نپذيرفتني(به جاي قابل قبول و غير قابل قبول)

ب) به مصدرهاي مركب و گاهي مصدرهاي ساده، پسوند «پذير» (و در حالت منفي ناپذير) افزوده شود.

درمان كردن: درمان‌پذير و درمان‌ناپذير

نفوذ كردن: نفوذ پذير و نفوذناپذير

پيش‌بيني كردن: پيش‌بيني‌پذير و پيش‌بيني‌ناپذير

گسترش يافتن: گسترش‌پذير و گسترش‌ناپذير

ترجمه كردن: ترجمه‌پذير و ترجمه‌ناپذير

ج) گاهي مي‌توان ساختار جمله را به گونه‌اي تغيير داد كه همان مفهوم را بدون به كار بردن چنين عبارت‌هايي بيان كرد.

نمونه‌

o بيماري ديابت غيرقابل درمان است، اما در اثر تلاش‌هاي دو پزشك آلماني امروزه ديابتي‌ها مي‌توانند زندگي عادي داشته باشند.

ديابت( بيماري قند) درمان‌ناپذير است، اما امروزه بيماران ديابتي در اثر كوشش‌هاي دو پزشك آلماني مي‌توانند زندگي عادي داشته باشند. يا ديابت(بيماري قند) درمان بنيادي ندارد، اما امروزه بيماران ديابتي...)

o انفجارهاي اشعه گاما آذرخش‌هاي فضايي حاوي تشعشعات بسيار قوي انرژي هستند و وقوع آن‌ها غيرقابل پيش‌بيني است.

انفجارهاي پرتو گاما آذرخش‌هايي فضايي با پرتوهاي بسيار پرانرژي هستند و رخ‌دادن آن‌ها را نمي‌توان پيش‌بيني كرد. (يا : ... پيش‌بيني ناپذير است)

توسط، به وسيله‌ي و از سوي

همان‌طور كه پيش از اين گفته شد، هنگامي كه مفعول جمله از فاعل جمله مهم‌تر است يا فاعل جمله ناشناخته است، از ساختار مجهول بهره مي‌گيريم. به كار بردن چنين ساختاري در نوشته‌هاي كهن نسبت به نوشته‌هاي امروزي كمتر بوده است. با اين همه، ترجمه‌هاي نامناسب باعث رواج گونه‌اي از ساختار مجهول شده كه ويژه‌ي زبان‌هاي انگليسي و فرانسه است. به نمونه‌هاي زير دقت كنيد:


o نخستين انتقال خون موفق در حدود سال 1665 ميلادي توسط جان ويلكينز انجام شد.

o نقشه‌ اصلي شهر به‌وسيله مهندسان آلماني طراحي و به مرحله اجرا گذاشته شد.

o پوست ممكن است به علت دريافت نكردن پيام تعرق توسط اعصاب پا نيز خشك شود.

o اين كتاب به كوشش اسفنديار كامراني از سوي انتشارات پيام گلچين منتشر شده است.


فعل اين جمله‌ها به صورت مجهول است، اما فاعل نيز در جمله آمده است. چنين ساختاري در نوشته‌هاي گذشتگان بسيار كم ديده مي شود. براي مثال، در سياست‌نامه خواجه نظام الملك توسي(صفحه‌ي 321) چنين آمده است: «سينباد بردست جهور كشته شد». با وجود اين، در بيش‌تر جمله‌هاي مجهولي كه در زبان فارسي به كار رفته، فاعل ديده نمي‌شود.

چرا در زبان‌هاي انگليسي و فرانسه، فاعل در جمله‌ي مجهول نيز مي‌آيد؟ براي پي‌بردن به دليل اين كار بهتر است به جمله‌هاي انگليسي زير دقت كنيد:


Alexander Bell invented telephone in 1876

Telephone was invented by Alexander Bell in 1876


هر دو جمله مي‌گويند كه الكساندر بل تلفن را در سال 1876 اختراع كرد. اما در جمله نخست فاعل(الكساندر بل) در آغاز جمله آمده و در جمله‌ي دوم، مفعول(تلفن) در آغاز آمده است. اين كار را مي‌توان برجسته سازي ناميد. جمله‌ي نخست ممكن است از نوشته‌اي باشد كه پيرامون الكساندر بل است، اما جمله‌ي دوم ممكن است از نوشته‌اي باشد كه پيرامون تلفن است. نويسنده‌ي جمله‌ي دوم، مفعول را در آغاز جمله آورده و از اين رو فعل آن به صورت مجهول آمده است. فاعل نيز به صورت متمم پس از فعل جاي گرفته است.

در زبان فارسي نيز مي‌توان برجسته‌سازي كرد، اما به آوردن فعل مجهول نياز نيست. مي‌توان مفعول را در آغاز جمله آورد و فاعل را پس از آن آورد. براي نمونه، به جاي اين كه بگوييم: «تلفن توسط الكساندر بل اختراع شد.» درست اين است كه بگوييم: «تلفن را الكساندر بل اختراع كرد.» بنابراين، در ترجمه‌ي جمله‌هايي از زبان انگليسي يا زبان ديگر كه ساختار مجهول و فاعل در خود جمله آمده است، جمله را به حالت معلوم در مي‌آوريم. سپس، اگر نياز بود كه توجه خواننده را به مفعول جمله جلب كنيم، مفعول را به حرف «را» در آغاز مي‌آوريم.

نمونه‌

o اين غار در پاييز سال 1330 ‪شمسي توسط مرحوم اسدالله جمالي كوهنورد زنجاني شناسايي شده و در خردادماه سال 1331 ‪ توسط يك گروه كوهنوردي مورد بازديد قرار گرفته است.

اين غار را شادروان اسدالله جمالي، كوهنورد زنجاني، در پاييز 1330 شناسايي كرد و يك گروه كوهنوردي در خرداد ماه 1331 از آن بازديد كردند.

oطرح بال پرنده نيز داراي همان اصول آيروديناميكي است كه سرانجام توسط آدمي از هنگام طراحي هواپيما كشف شد.

در طرح بال پرنده همان اصولي آيروديناميكي ديده مي‌شود كه سرانجام انسان آن‌ها را هنگام طراحي هواپيما كشف كرد.

o اين دستگاه‌هاي تكامل‌يافته موجبات به كارگرفتن پا از سوي نساجان را در كار بافندگي فراهم مي‌آورد.

اين دستگاه‌هاي تكامل‌يافته امكان به كارگرفتن پا را در كار بافندگي براي پارچه‌بافان فراهم كرد.

توجه: گاهي با تغيير اندكي در ساختار جمله مي‌توان هم واژه‌ي«توسطِ» را كنار گذاشت هم جمله‌ي روان‌تري نوشت.

نمونه

o اين مولكول‌هاي درشت توسط پيوندهاي غيركوالانسي كنار هم نگه داشته مي‌شوند.

اين مولكول‌هاي درشت با پيوندهاي ناكوالانسي كنار هم نگه داشته مي‌شوند.(يا: كنار هم مي‌مانند)

o انقلاب مشروطه‌ي ايران با امضاي فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه قاجار در سال 1285 هجري شمسي به پيروزي رسيد.

انقلاب مشروطه‌ي ايران در قرن سيزدهم هجري براي براندازي حكومت استبدادي پديد آمد و با امضاي فرمان مشروطيت به دست مظفرالدين شاه قاجار در سال 1285 هجري شمسي به پيروزي رسيد.

o كشف پني سيلين توسط الكساندر فلمينگ اغلب به عنوان رويدادي تصادفي معرفي مي ‌ شود.

كشف پني‌سيلين به كوشش الكساندر فلمينگ اغلب به عنوان رويدادي تصادفي معرفي مي ‌ شود.

o بند ديگري كه در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم ساخته شده سد پل گونه دزفول است كه بر روي رودخانه ك رخ ه زده شده است.

بند ديگري كه در سده‌ي چهارم پس از ميلاد به فرمان شاپور دوم ساخته شد، سد پل مانند دزفول است كه روي رودخانه‌ي كرخه ساخته شد.

نادرستي‌هاي ديگر

الف) عبارت «انتظار مي‌رود» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « It is expected that ‌ » است
به جاي آن بهتر است: پيش‌بيني مي‌شود، شايد

ب) عبارت «بيش از يك بار» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « more than once » است
به جاي آن بهتر است: بارها، چندبار

پ) عبارت «روي كسي يا چيزي حساب باز كردن» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « to count on » است
به جاي آن بهتر است: اميد داشتن به كسي يا چيزي، پشتگرمي

ت) عبارت «غير قابل اجتناب» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « inevitable » است
به جاي آن بهتر است: ناگزير، ناچار، خواه‌ناخواه

ث) عبارت «نقطه نظر» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « point of view » است
به جاي آن بهتر است: نظر، ديدگاه

ج) عبارت «در ارتباط با» كه پيامد ترجمه‌ي عبارت « in relation to » است
به جاي آن بهتر است: درباره

چ) عبارت «از ... رنج مي‌برد» كه پيامد ترجمه‌ي « to suffer » است
به جاي آن بهتر است: به ... مبتلاست يا به ... دچار است

ح) عبارت «قابل ملاحظه» كه پيامد ترجمه‌ي « considerable » است
به جاي آن بهتر است: زياد، هنگفت، كلان، سرشار

عبارت‌هاي ساختگي

در اين‌جا جمله‌هايي آورده مي ‌ شود كه نه ساختار دستوري زبان فارسي، نه ساختار دستوري زبان عربي و نه ساختار دستوري ديگر زبان‌هاي بيگانه را دارند. اين نمونه‌ها از بين نوشته‌هاي روزنامه‌ها، مجله‌ها و برخي كتاب‌هاي ترجمه‌اي گزينش شده‌اند.

o اما يك شهروند پنجاه ساله تاجيك می ‌ گويد برايش مهم نيست كه دندانهايش با چه روكش شده است، مهمتر از همه اين است كه می ‌ت واند از آنها به هنگام استعمال غذا استفاده كند.

اما يك شهروند پنجاه ساله تاجيك می ‌ گويد برايش مهم نيست كه دندان ‌ هايش با چه روكش شده است، مهم ‌ تر از همه اين است كه می ‌ت واند از آن ‌ ها به هنگام غذا خوردن استفاده كند.

o كارگران به موقع وارد عمل شدند و از خرابي‌هاي بيشتر جلوگيري به عمل آوردند.

كارگران به موقع دست به كار شدند و از آسيب‌ها‌ي بيشتر جلوگيري كردند.

o شكل سر اين جانور مانع از آن مي‌شود كه جانوران ديگر به‌ راحتي آن را ببلعند.

شكل سر اين جانور نمي‌گذارد كه جانوران ديگر به آساني آن را ببلعند.

o شايد از يك جنبه درست باشد كه «وابستگي‌هايي» را كه مي‌توانند پيشرفت و تكامل تكنولوژي را در بعضي از فرهنگ‌ها در مقايسه با فرهنگ‌هاي ديگر محدود مي‌سازد، مطمح نظر قرار دهيم.

شايد از يك جنبه درست باشد كه «وابستگي‌هايي» را كه ممكن است باعث محدود شدن پيشرفت تكنولوژي در بعضي از فرهنگ‌ها در مقايسه با فرهنگ‌هاي ديگر ‌شود، در نظر بگيريم.

o ركاب پنج قرن پيش در چين و مغولستان به پيدايش آمده بود، ولي هنوز تداول عام نداشت.

ركاب پنج قرن پيش در چين و مغولستان پديد آمده، ولي هنوز فراگير نشده بود.

o نكته‌هايي را كه در كتاب‌هاي مفيد مي‌خوانيم در زندگي خود در عمل اجرا كنيم.

راهنمايي‌هاي سودمند كتاب‌ها را در زندگي خود به كار ببنديم.

o گاهي قايق‌ها در عبور از اين شيب‌راه‌ها صدمه مي‌ديدند و محموله‌هاي آن‌ها دستخوش دزدي قرار مي‌گرفت.

گاهي قايق‌ها به هنگام گذشتن از اين ‌راه‌هاي شيبدار، آسيب مي‌ديدند و محموله‌هاي آن‌ها را مي‌دزديدند. (يا به محموله‌هاي آن‌ها دستبرد مي‌زدند.)

o قيمت اجناس و كالاهاي اساسي قيمت‌گذاري شده از سوي دولت در شهرهاي مختلف به نسبت‌هاي مختلف، كاهش قيمت داشته است.

قيمت كالاهاي اساسي كه دولت آن‌ها را نرخ‌گذاري كرده، در شهرهاي گوناگون به نسبت‌هاي مختلف كاهش يافته است.

o براي مثال، مي‌توانيم كار فرمانده‌ي كل قواي هلند را در حوالي سال ***0 ميلادي، كه هلندي‌ها با اسپانيايي‌ها در جنگ بودند، مورد امعان نظر قرار دهيم.

براي مثال، مي‌توانيم كار فرمانده‌ي كل نيروهاي هلند را در حوالي سال ***0 ميلادي، كه هلندي‌ها با اسپانيايي‌ها در جنگ بودند، مورد توجه قرار دهيم.

o در ايران شايد نمك از شش هزار سال قبل از ميلاد مورد استفاده قرار گرفته باشد.

در ايران شايد نمك از شش هزار سال پيش از ميلاد مصرف مي‌شده است.

براي مطالعه‌ي بيش‌تر

غلط ننويسيم(فرهنگ دشواري‌هاي زبان فارسي)، ابوالحسن نجفي، مركز نشر دانشگاهي، چاپ سوم، 1370

نگارش و ويرايش، احمد سميعي گيلاني، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها، چاپ دوم، 1379

درباره‌ي ترجمه(برگزيده‌ي مقاله‌هاي نشر دانش)، نصرالله پورجوادي، مركز نشر دانشگاهي تهران، چاپ اول، 1365

منبع:jazirehdanesh.com

پنچ نکته که برخی مترجم ها نمی دانند

پنج نکته كه برخي از مترجم‌ها نمي‌دانند!

امروزه هر فردي كه اندكي زبان انگليسي مي‌آموزد به ترجمه‌ي نوشته‌هايي از اين زبان مي‌پردازد و خود را مترجم خوبي مي‌داند. اما ترجمه‌ي خوب چه ترجمه‌اي است؟

الف) ترجمه‌اي است كه در برابر هر واژه بيگانه، برابر فارسي آن را گذاشته باشد.
ب) ترجمه‌اي است كه منظور نويسنده‌ي زبان بيگانه را با واژگاني كه مترجم مناسب مي‌داند بيان كند.
ج) ترجمه‌اي است كه برابرهاي مناسب واژه‌هاي بيگانه را در ساختار دستوري زبان فارسي بيان كند.

روژه كايوا(Roger Caillois) در اين باره گفته است:

"خوب ترجمه كردن آثار شكسپير يا پوشكين به فارسي يعني نوشتن متني كه شكسپير يا پوشكين اگر به جاي امكانات زبان انگليسي يا روسي امكانات زبان فارسي را در اختيار مي‌داشتند آن را مي‌نوشتند. پس ترجمه خوب نه ترجمه‌ي لفظ به لفظ است و نه ترجمه‌ي اديبانه(اما غير امين)، بلكه عبارت است از ابداع متني(اعم از واژگان و جمله‌بندي و سبك) كه نويسنده اگر زبان مادريش همان زبان مترجم مي‌بود آن را مي‌نوشت. چنين ترجمه‌اي مستلزم دانش و هوش و تخيل بسيار است و البته بايد آن را كمال مطلوب ترجمه دانست. من ادعا نمي‌كنم كه چنين ترجمه‌اي تحقق‌پذير باشد، اما مي‌گويم مترجم خوب كسي است كه مي‌كوشد تا هر چه بيشتر به آن نزديك شود."

بنابراین، يك مترجم خوب كه مي‌خواهد ترجمه‌ي خوبي بر جاي بگذارد دست‌كم بايد سه ویژگی داشته باشد:

الف) آشنا بودن به زبان بيگانه از نظر واژگان و ساختار زبان
ب) آشنا بودن به زبان فارسي از نظر واژگان و ساختار زبان
ج) آشنا بودن به موضوعي كه مي‌خواهد ترجمه كند

اكنون نمونه‌هايي از ترجمه‌هاي نادرست برخي از "مترجم‌ها" را ببينيد تا دست‌كم خود به بيماري آشفته‌نويسي و نادرست‌نويسي آن‌ها كمتر دچار شويد.



1) گاهی نمي‌دانند براي هر واژه در زبان ديگر بيش از يك واژه‌ي برابر وجود دارد كه هر كدام را بايد در جاي مناسب آن به كار برند.


Can a seed tell the difference between up and down? Turn some growing beans upside down to see how they are affected by gravity. l

ترجمه: آيا گياه قادر است كه تفاوت بين رشد عادي و رشد وارونه را بيان كند؟ يك گياه لوبياي در حال رشد را وارونه كنيد و ببينيد چگونه تحت تاثير جاذبه‌ي زمين قرار مي‌گيرد.

ويرايش: آيا دانه مي‌تواند بالا و پايين را از هم تشخيص دهد؟ يك گياه لوبياي در حال رشد را وارونه كنيد و ببينيد چگونه تحت تاثير گرانش زمين قرار مي‌گيرد.

برابرهاي فارسي براي Tell : گفتن، بيان كردن، (از هم) تشخيص دادن، تمييز دادن، فهميدن، دانستن، تاثير گذاشتن، موثر واقع شدن، چغلي كردن، فاش كردن


If left unfarmed, almost any field will turn slowly into a forest. Bushes take over from grass, and then trees take over from bushes. l

ترجمه: اگر زمين‌ به صورت طبيعي رها شود، تقريبا هر كشتزاري به آهستگي تبديل به جنگل مي‌شود. علف‌زارها زمين‌هاي علف‌دار را در بر مي‌گيرند و جنگل‌ها علف‌زارها را به تصرف خود در مي‌آورند.

ويرايش: اگر زميني كشت‌نشده رها شود، تقريبا هر كشتزاري به آهستگي به جنگل تبديل مي‌شود. بوته‌ها و درختچه‌ها در لابه‌لاي علف‌ها زياد مي‌شوند و سرانجام شمار درختان از بوته‌ها و درختچه‌ها بيشتر مي‌شود.

برابرهاي فارسي براي Take over : تصرف كردن، غلبه كردن، چيره شدن، افزون شدن، زياد شدن، سوار شدن


Spider monkeys are brilliant climbers and use their tail like an extra hand. l

ترجمه: ميمون‌ها عنكبوتي استعداد بالارفتن و استفاده از دم را شبيه يك دست اضافي دارند.

ويرايش: ميمون‌هاي عنكبوتي در بالا رفتن از درختان بسيار چابك هستند و دم خود را مانند يك دست ديگر به كار مي‌گيرند.

برابرهاي فارسي براي Use : استفاده كردن، به كار بردن، به كار گرفتن، مصرف كردن


Sometimes when you fire particle at an atom like Rutherford did, the nucleus just grabs them and makes itself bigger. l

ترجمه: گاهي اوقات با حرارت دادن ذرات يك اتم، هسته‌ آن ذرات را جذب مي‌كند و بزرگ‌تر مي‌شود.

ويرايش: گاهي ذره‌هاي اتمي را به يك اتم شليك مي‌كنيد(آن گونه كه رادرفورد انجام داد)، اما هسته آن‌ها را مي‌قابد و خودش را بزرگ‌تر مي‌كند.

برابرهاي فارسي براي Fire : حرارات دادن، آتش كردن، شليك كردن، برانگيختن، پرتاب كردن


The air directly above a glass weighs about the same as you do. It presses hard on a drink, pushing it up the straw when you suck. l

ترجمه: هواي بالاي ليوان تقريبا هم‌ وزن هوايي است كه درون ني مي‌دميد. اين هوا روي نوشيدني فشار وارد مي‌كند و هنگامي كه آن را مي‌مكيد، سبب بالا آمدن نوشيدني مي‌شود.

ويرايش: هواي بالاي ليوان درست مانند آن‌چه در آزمايش انجام داديد، رفتار مي‌كند(يا سنگيني مي‌كند). اين هوا بر نوشيدني فشار وارد مي‌آورد و هنگامي كه مي‌مكيد، سبب بالا آمدن نوشيدني مي‌شود.

برابرهاي فارسي براي Weigh : وزن كردن، كشيدن، وزن داشتن، گنجايش داشتن، گرفتن، سبك و سنگين كردن، سنجيدن، موثر واقع شدن، اهميت داشتن، سنگيني كردن



2) گاهي نمي‌دانند كه براي ترجمه‌ي نوشته‌هاي علمي بايد به موضوع نوشته آگاهي داشته باشند.


Other life-forces also have DNA ladders made of As, Ts, Cs and Gs, but they don’t have the same genetic codes as those found in humans. After all, their bodies are different to ours, so they need to make at least some body proteins that are different to the ones we need. l

ترجمه: ساير شكل‌هاي حيات در طبيعت مولكول دي‌.‌ان.‌آ خاص خود را دارند. آن‌ها نيز از مجموعه رشته‌هاي نوكلئوتيدي A ، T ، C و G تشكيل شده‌اند اما كاملا متفاوت از حروف رمز ژنتيكي انسان هستند. از آن گذشته ساختمان بدن آن‌ها نيز متفاوت از ساختمان بدن ما است ودر نتيجه نوع پروتئيني كه سلول‌هاي آن‌ها مي‌سازند، كاملا متفاوت از نوع پروتئين‌هايي است كه ما نياز داريم.

ويرايش: DNA در گونه‌هاي ديگر جانداران نيز از A ، T ، C و G درست شده است، اما آن‌ها همان رمزهاي ژنتيكي انسان را ندارند. روشن است كه بدن آن‌ها با بدن ما تفاوت دارد، بنابراين دست‌كم بخشي از پروتئين‌هايي كه مي‌سازند بايد با پروتئين‌هايي كه ما مي‌سازيم تفاوت داشته باشد.

(توجه: الفباي ژنتيكي در همه‌ي جاندران يكي و همان چهار نوكلوئوتيد A ، T ، C و G است و فقط ترتيب و شمار اين چهار حرف است كه جانداران گوناگوني را پديد مي‌آورد.)


Virtually all of your cells have the same identical set of chromosomes inside them, carrying a complete DNA recipe for you. If you could unravel the DNA from all the chromosomes in one human cell, it would measure about 1.75 m long. l

ترجمه: به طور كلي مجموعه كروموزوم‌هاي موجود در همه سلول‌هاي انسان يكسان و مشخص است كه حامل اطلاعات لازم براي رشد سلول‌ها و كل فعاليت‌هاي بدن هستند. اگر شما نوار پيچيده‌ي زنجيره‌ مولكول‌هاي دي‌.‌ان‌.آ را از همه‌ي كروموزوم‌ها جدا كنيد طول آن‌ها حدودا به 75/1 متر خواهد رسيد.

ويرايش: در واقع، همه‌ي سلول‌هاي شما داراي مجموعه‌ي يكساني از كروموزوم‌ها هستند كه همه‌ي دستورهاي لازم براي رشد و كارهاي بدن را با خود دارند. اگر همه‌ي DNA كروموزوم‌هاي يك سلول انسان را باز كنيد ، درازي آن نزديك 75/1 متر خواهد بود.


The RNA strand floats out of the nucleus to the outer part of the cell. There it sticks to a ribosome. Each ribosome has lots of protein building block called amino acids floating around it. The ribosome reads the genetic code off the RNA and obeys the instructions by gathering the right amino acids to make a particular protein. l

ترجمه: مولكول RNA از هسته‌ سلول خارج مي‌شود و در بخشي از قسمت خارجي سلول خود را به ريبوزوم متصل مي‌كند. در واقع هر كدام از ريبوزوم‌ها از تعداد فراواني واحدهاي سازنده پروتئين كه به نام اسيدهاي آمينه معروف هستند تشكيل شده است. ريبوزوم مولكول RNA را رمزگشايي مي‌كند تا بر اساس دستورعمل‌هاي موجود نوع اسيدهاي آمينه مربوط به ساخت پروتئين مربوطه را جمع‌آوري كند.

ويرايش: رشته‌ي RNA از هسته‌ي سلول بيرون مي‌رود و در بخش بيروني‌تر آن(سيتوپلاسم) شناور مي‌شود. در آن‌جا به يك ريبوزوم متصل مي‌شود. پيرامون هر ريبوزم شمار زيادي واحد سازنده‌ي پروتئين به نام اسيدآمينه شناور است. ريبوزوم رمز ژنتيكي RNA را مي‌خواند(يا رمزگشايي مي‌كند) و برپايه‌ي دستورهاي موجود در آن، اسيدآمينه‌هاي درست را برمي‌گزيند تا پروتئين ويژه‌اي درست شود.


A single banyan tree can almost turn into a forest because of its unusual way of growing. It’s branches send stilt-like growths to the ground, where they take root and grow into trunks. The new trunks grow new branches, which send out more stilts. And so the banyan spreads and spreads! l

ترجمه: درخت انجير معابد تقريبا درون جنگل پيچيده است، چون از راه غيرعادي رشد مي‌كند. شاخه‌هايش شبيه چوب‌پا به سمت زمين رشد مي‌كنند، هر جايي ريشه مي‌دوانند و در ميان تنه‌ي درختان رشد مي‌كنند. تنه‌ي جديد شاخه‌هاي جديدي توليد مي‌كند. اين شاخه‌ها هم چوب‌پاهاي بيشتري بيرون مي‌فرستند. بنابراين، انجير معابد رشد مي‌كند و گسترش مي‌يابد.

ويرايش: يك درخت انجير معابد به تنهايي مي‌تواند يك جنگل شود، زيرا به مانند درختان ديگر رشد نمي‌كند. از شاخه‌هاي اين درخت پايه‌هايي به مانند عصا به سوي زمين رشد مي‌كنند و هر كجا كه به زمين برسند ريشه مي‌زنند و به صورت تنه‌ي درخت رشد مي‌كنند. تنه‌ها‌ي جديد شاخه‌هاي جديدي توليد مي‌كند كه از آن‌ها عصاهاي بيشتري بيرون مي‌زند. اين روند ادامه پيدا مي‌كند و انجير معابد همچنان گسترش مي‌يابد.



3) گاهي نمي‌دانند‌كه اگر مفهوم جمله‌ها را به درستي در نمي‌يابند، بايد از ديگري بپرسند و خود به "تاليف" روي نياورند.


Sex cells are made differently from normal cells. The way they divide when they are first made in the body is called meiosis, and it, s at this point that an amazing gene swap goes on so that if, in the future, the sex cell is used to produce a child, the child’s chromosomes will be very slightly different from its parents. l

ترجمه: سلول‌هاي جنسي متفاوت از ساير سلول‌هاي عادي هستند و طي نوعي فرآيند تقسيم سلولي به نام ميوز ساخته مي‌شوند. بنابراين، در آينده نوزادي كه از سلول تخم متولد مي‌شود به دليل آن كه داراي 23 كروموزوم از مادر و 23 كروموزوم از پدر است ، در نتيجه از لحاظ ساختار ژنتيكي تقريبا شبيه والدينش است.

ويرايش: سلول‌هاي جنسي به شيوه‌اي متفاوت از ديگر سلول‌ها ساخته مي‌شوند. فرآيندي كه طي آن چنين سلول‌هايي به وجود مي‌آيند "ميوز" ناميده مي‌شود. در اين فرآيند اندكي جابه‌جايي ژني رخ مي‌دهد و بنابراين اگر آن سلول جنسي در آينده براي توليد يك بچه به كار رود، كروموزوم‌هاي آن بچه اندكي با كروموزوم‌هاي پدر و مادرش تفاوت خواهد داشت.


Freed from gravity, the blood redistributes itself around the body, pushing more up into the head and upper torso-astronauts get a fat face and “bird’s legs”. l

ترجمه: جريان خون به دليل نبودن نيروي جاذبه در فضا گردش مجدد خود را در سرتاسر بدن آغاز مي‌كند و به سمت سر و اندام‌هاي فوقاني بدن سرازير مي‌شود- در اين شرايط صورت فضانوردان به دليل حجم فراوان خون متوّرم و شكل و شمايل پاي پرنده را پيدا مي‌كند.

ويرايش: از آن‌جا كه در فضا گرانش چنداني وجود ندارد، پخش خون در بخش‌هاي گوناگون بدن دگرگون مي‌شود و خون بيش‌تري به سر و بخش‌هاي بالايي بدن مي‌رسد. در نتيجه صورت فضانوردان باد مي‌كند، اما پاهايشان مانند پاي پرندگان لاغر مي‌شود.

When humans return to the Moon, they will stay there. They will build temporary shelters. Maybe out of empty rocket casings. Later, that will build more permanent structures using materials manufactured from minerals they mine. Later, there may be interconnected underground complexes. Some of the domed areas could be used to grow plants for food. l

ترجمه: برنامه بازگشت انسان به كره ماه با هدف اقامت كردن در آن‌جا انجام خواهد شد. ابتدا فضانوردان پس از فرود بر سطح كره ماه با استفاده از قطعات و جداره موشك‌هاي غيرقابل مصرف و مستعمل اقدام به ساخت پناهگاه‌هاي موقتي خواهند كرد. در مرحله بعد آن‌ها به وسيله موادي كه از كاني‌هايي كه از سطح كره ماه استخراج مي‌كنند و مي‌سازند، اقدام به احداث مكانها و ساختارهاي دايمي خواهند نمود. پس از اين مراحل احداث، مجتمع‌هاي زيرزميني كه به صورت مجموعه‌اي از شبكه‌هاي متصل به هم خواهند بود، در برنامه‌ي كار قرار خواهد گرفت. همچنين فضانوردان از بعضي از نواحي مرتفع تپه مانند نيز به منظور كشت سبزيجات و محصولات خوراكي استفاده خواهند كرد.

ويرايش: هنگامي كه انسان‌ها به ماه باز مي‌گردند، در آن‌جا مي‌مانند. آن‌ها از پوشش خالي موشك‌ها پناهگاه‌هاي موقت مي‌سازند. سپس، با موادي كه از كاني‌هاي به دست آمده از ماه مي‌سازند، پناهگاه‌هاي ماندگارتري فراهم مي‌كنند. سپس، ممكن است در آن‌جا مجتمع‌هاي زيرزميني به هم مرتبط[يا مرتبط با هم] ساخته شود. همچنين، گياهاني زير پوشش‌هاي گنبدي كاشته مي‌شوند تا غذاي فضانوردان فراهم شود.



4) گاهي نمي‌دانند‌كه زبان فارسي را به‌خوبي نمي‌دانند و بايد فارسي بياموزند، هر چند زبان مادريشان باشد.


Tidal power is the only form of ocean energy currently producing electricity commercially. There are also plans to build turbines on the seabed in places where are strong tidal currents. l

ترجمه : نيروي جزر و مدي يكي از گونه‌هاي انرژي اقيانوسي است كه امروزه از آن براي توليد الكتريسيته به صورت تجاري استفاده مي‌شود. همچنين در حال حاضر طراحي و ساخت توربين‌هايي كه امكان نصب آن‌ها در بستر درياها و در محل‌هايي كه جريان‌هاي جزر و مد شديد وجود داشته باشد در دست اقدام است.

ويرايش: نيروي جزر و مد تنها گونه از انرژي اقيانوسي است كه هم‌اكنون از آن در مقياس تجاري برق توليد مي‌شود. طرح‌هايي نيز وجود دارد كه در جاهايي با جريان‌هاي جزر و مدي شديد(نيرومند)، توربين‌هايي در بستر دريا كار گذاشته شود.


In closed-cycle ocean thermal-energy system, ammonia is heated to its boiling point by warm surface water. The pressure created by gas formed is used to drive a turbine. Then the gas is coiled by cold water from deep in the ocean, turning it back into liquid. l

ترجمه : در دستگاه مبدل انرژي گرمايي اقيانوسي، از آب گرم لايه‌ي سطحي براي تبخير مايعي مانند آمونياك كه در دماي پايين مي‌جوشد، استفاده مي‌كنند. فشار گاز توليد شده در جريان تبخير، توربين را به گردش در مي‌آورد. در مرحله‌ي بعد اين گاز توسط آب سردي كه از عمق آب تلمبه مي‌شود، متراكم شده و مجددا به حالت مايع در مي‌آيد و اين چرخ بارها تكرار مي‌شود.

ويرايش: در يك روش بهره‌برداري از انرژي گرمايي اقيانوس‌ها، گرماي آب سطحي، آمونياك را تا نقطه‌ي جوش آن گرم مي‌كند. فشار گاز توليد شده براي چرخش توربين به كار مي‌رود. سپس آن گاز با آب سرد ژرفاي اقيانوس سرد مي‌شود و بار ديگر به حالت مايع در مي‌آيد.


Some biomass is from plants grown specifically for energy, known as dedicated energy crops or bioenergy feedstocks. These include fast-growing grasses such as bamboo and fast-growing trees such as willows. In the future, genetically modified crops may produce biomass faster. l

ترجمه: بعضي از توده‌هاي زيستي صرفا از گياهاني كه فقط به منظور توليد انرژي كاشته مي‌شوند و اصطلاحا محصولات و مواد اوليه انرژي زيستي معروف هستند به دست مي‌آيند. اين نوع گياهان شامل گياهان سريع‌الرشد نظير خيزران و درختاني نظير بيد كه رشد بسيار سريع دارند مي‌شوند. در آينده گياهاني كه روي آن‌ها اصلاح ژنتيكي انجام شده است پرورش داده خواهند شد و با اين كار امكان توليد توده‌هاي زيستي هر چه بيشتر فراهم خواهد شد.

ويرايش: بخشي از توده‌ي زيستي از گياهاني به دست مي‌آيد كه فقط براي انرژي كاشته مي‌شوند. اين گياهان را گياهان زراعي ويژه‌ي انرژي يا علوفه‌هاي انرژي زيستي مي‌نامند(اين جمله را مي‌توان ننوشت). گياهان علفي با رشد سريع مانند خيزران و درختان با رشد سريع مانند بيد از اين گياهان هستند. درآينده، گياهاني كه اصلاح ژنتيكي شده‌اند مي‌توانند با سرعت بيشتري توده‌ي زيستي توليد كنند.


We use energy to heat and light buildings, and also to cool them with fans and air-conditioning units. l

ترجمه: تامين گرما و روشنايي يك ساختمان و نيز خنك نگهداشتن آن با استفاده از دستگاه‌هاي تهويه مطبوع لازمه مصرف انرژي است.

ويرايش: ما از انرژي براي گرم كردن و روشن كردن ساختمان‌ها و هم‌چنين خنك كردن آن‌ها با دستگاه‌هاي خنك‌كننده، بهره مي‌گيريم. (يا ما براي ... انرژي مصرف مي‌كنيم.)


Around 40 percent of the world’s silver production is used in photography. l

ترجمه: حدود 40 درصد از توليد نقره‌ جهان در صنعت عكاسي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

ويرايش: نزديك 40 درصد از توليد نقره‌ي جهان در عكاسي به كار مي‌رود.


The starry heavens were first observed methodically around 5000 years ago by the learned priests of the early civilizations in the Middle East , Such as Babylon and Egypt. l

ترجمه: مطالعه‌ي منظم و اصولي آسمان پر ستاره براي نخستين بار حدود 5000 سال قبل توسط علماي نخستين تمدن‌ها، مثل تمدن مصر و بابل كه در خاورميانه تاسيس شدند، انجام گرفت.

ويرايش: نخستين‌بار نزديك 5 هزار سال پيش، كاهنان آموزش‌ديده ] خبره، آگا ه [ تمدن‌هاي خاورميانه، مانند تمدن مصر و بابل، به بررسي روشمند آسمان پرستاره پرداختند.


Like all stars, the sun pours enormous energy into space, mainly as light and heat. l

ترجمه: خورشيد مانند همه‌ي ستارگان مقادير خارق‌العاده‌اي از انرژي را كه عمدتاً به صورت انرژي گرمايي است، در فضا منتشر مي‌كند.

ويرايش: خورشيد مانند همه‌ي ستارگان مقدار بسيار زيادي انرژي در فضا پخش مي‌كند كه بيشتر به صورت انرژي گرمايي و نور است.


Around 1672 Isaac Newton built a different type of telescope that used mirrors to gather and focus light. l

ترجمه: حدود سال 1672 ميلادي ايساك نيوتن اقدام به ساخت نوع ديگري از تلسكوپ كرد كه در آن به جاي عدسي از آيينه استفاده شده بود.

ويرايش: نزديك سال 1672 ميلادي، ايزساك نيوتن نوع ديگري از تلسكوپ‌ها را ساخت كه در آن به جاي عدسي از آيينه استفاده شده بود.


Even when they use the latest giant telescopes, astronomers at observatories cannot get a perfect view of stars and space. This is because they have to peer trough the earth’s atmosphere. l

ترجمه: حتي زماني كه ستاره‌شناسان به وسيله‌ي پيشرفته‌ترين تلسكوپ‌هاي غول‌پيكر آسمان‌‌ها را رصد مي‌كنند، قادر به مشاهده‌ي دقيق و واضع ستارگان و فضا نيستند. اين به دليل آن است كه آن‌ها بايد فضا را از ميان جوّ زمين نظاره كنند.

ويرايش: حتي زماني كه اخترشناسان پيشرفته‌ترين تلسكوپ‌هاي غول‌پيكر را در رصدخانه‌ها به كار مي‌گيرند، نمي‌توانند نماي روشن و دقيقي از ستارگان و فضا به دست آورند؛ زيرا آنان فضا را از ميان جوّ زمين مي‌نگرند.


To cope wite bone and muscle loss, long-term astronauts need to take regular exercise in space. l

ترجمه: فضانوردان براي مقابله به عارضه‌هاي استخواني و ماهيچه‌اي در فضا به‌ويژه آن‌هايي كه به مدت طولاني در فضا اقامت مي‌كنند، بايد تمرينات بدني منظم انجام دهند.

ويرايش: فضانورداني كه زمان درازي در فضا مي‌مانند، براي كاستن از روند از دست رفتن استخوان و ماهيچه، به طور منظم ورزش مي‌كنند(يا از برنامه‌ي ورزشي منظمي پيروي مي‌كنند).



5) گاهي نمي‌دانند كه برخي چيزها را نبايد ترجمه كنند.


All cats are meat-eaters, members of the carnivore group. l

ترجمه: همه‌ي گربه‌ها گوشتخوارند و در گروه گوشتخواران جاي مي‌گيرند.

ويرايش: همه‌ي گربه‌ها گوشتخوارند.

توضيح: واژه‌ي carnivore از carn به معناي گوشت و vovare به معناي خوردن ساخته شده است و برابر علمي واژه‌ي meat-eater است. از آن‌جا كه در زبان فارسي هر دو واژه را به گوشتخوار ترجمه مي‌كنيم، به ترجمه‌ي عبارت پاياني جمله بالا نيازي نيست.


Balloons and airships are aircraft that use gas, which is lighter than air, to fly. They consist of a gas-filled bag, or envelope, with a basket or cabin underneath. l

ترجمه: بالون‌ها و كشتي‌هاي هوايي، هواپيماهايي هستند كه براي پرواز از گاز سبك‌تر از هوا استفاده مي‌كنند. آن‌ها از يك كيسه يا پاكت پر از هوا به اضافه‌ي سبد يا اتاقكي كه در زير آن بسته شده است، تشكيل مي‌شوند.

ويرايش: بالون‌ها و كشتي‌هاي هوايي، وسيله‌هايي هستند كه براي پرواز از گاز سبك‌تر از هوا استفاده مي‌كنند. آن‌ها از يك كيسه‌ي پر از گاز و سبد يا اتاقكي كه در زير آن بسته مي‌شود، درست مي‌شوند.

توضيح: واژه‌ي aircraft به معناي هر چيز ساخت انسان است كه بتواند در آسمان پرواز كند. هواپيما، هلي‌كوپتر، بالون، كشتي هوايي و گلايدر، همگي aircraft هستند. برخي مترجم‌ها واژه‌ي هوانورد را به عنوان برابر فارسي اين واژه به كار ‌برده‌اند.

منبع: jazirehdanesh.com

ترجمه، ظرافت ها، پیچیدگی ها و لغزش ها

نیاز بشر به برقراری ارتباط و دسترسی به دانش دیگران، همچنین غیر ممکن بودن تسلط بر همه زبان های موجود یا حتی چند زبان برای همه انسان ها، نیاز به ترجمه را روز به روز بیشتر می کند.

توقع اینکه همه بتوانند با یک زبان واحد با هم ارتباط برقرار کنند و یا همه به زبان های مختلف تسلط داشته باشند توقعی بی جا و ناممکن است. از این لحاظ، ترجمه تنها راهی است که افراد ناآشنا به زبان، این فرصت را پیدا می کنند تا با دنیایی فراتر از دنیای خود ارتباط برقرار کنند. در نهایت” دانش، مهارت و هنر ترجمه“ است که کمک می کند تا درهای دنیای ناشناخته در زمینه های مختلف به روی انسان ها باز شود تا نسبت به آنها علم و آگاهی پیدا کند و از تجربه های دیگران بهره گیرد.

عده ای ترجمه را راهی برای دسترسی به دستاوردهای علمی و فرهنگی ملل دیگر می دانند و آن را نوعی مبادله فرهنگی بحساب می آورند. در این باره برخی کارشناسان استدلال می کنند که هدف اصلی در کاربرد ترجمه، بارورتر کردن و توانمند تر ساختن فرهنگ ملل است. آنها می گویند فرهنگ سازی یکی از وظایف مهم ترجمه است.

عده ای دیگر بر این باورند که از ابتدای تاریخ، هدف ترجمه از میان برداشتن سد موجود میان ارتباطات انسان ها و ایجاد تعامل بین آنها بوده است. از این رو یک مترجم هنگامی موفق است که بتواند در مخاطب خود تاثیر شناختی، احساسی و عاطفی یکسان با آنچه در زبان مبدا تولید شده (متن مبدا) است ، ایجاد کند و این مساله به روانی متن بستگی دارد.

برخی کارشناسان بر این باور هستند که ترجمه هنر و مهارتی نیست که به آسانی آن را یاد گرفت. عشق و تلاش زیاد لازمه مترجم شدن است. به گفته این کارشناسان، مترجم حرفه ای شدن یک روند طولانی است که برخی تحمل طی کردن آن را ندارند. بسیاری بدون طی کردن این روند و تنها با گذراندن چند ترم کلاس زبان یا چند صباحی اقامت در خارج از کشور ادعای مترجم بودن را دارند.

” پرویز مصلی نژاد“ عضو هیات علمی دانشگاه و مدیر گروه زبان انگلیسی ”دانشکده خبر“، می گوید: بعضی از دانشجویان رشته زبان های خارجی با ترجمه یکی دو متن تصور می کنند که مترجم شده اند و توانایی ترجمه و برگرداندن مطالب از زبان بیگانه به فارسی یا برعکس را دارند.

مشکل دیگری که در رابطه با ترجمه وجود دارد این است که افراد مختلف جامعه –حتی در مواردی افراد فرهیخته -از مترجمان توقع دارند که قادر به ترجمه متون مختلف باشند.


خطاهای ترجمه

” خورخه لوییس بورخس“، نویسنده و شاعر معروف ”آرژانتینی“، گفته است گاه مترجم از نویسنده بهتر عمل می کند و کتاب خوبی که سبک ضعیف دارد، ممکن است با تصحیح ها و پالایش های یک مترجم فروتن در زبانی دیگر، کتاب بهتری شود.

با این وجود ، درموارد زیادی به مطالبی بر می خوریم که به زبان فارسی یا زبان بیگانه ارائه شده اند و دارای خطا هایی است که گاه خنده دار، زمانی مشکل ساز و توهین آمیز و در مواردی تاسف آور هستند.

خطاها همیشه ساده نیستند. گاه مترجمانی وجود داشته اند که با ترجمه نادرست، بر شهرت و اعتبار نویسنده اصلی متن، لطمه واردکرده اند. برخی کارشناسان می گویند مترجمانی که متنی را نادرست ترجمه می کنند، مرتکب خیانت می شوند، خیانت به زبان و خیانت به مترجمان جوانی که شاید از سبک و سیاق ترجمانی آنان الگو برداری کنند.

” نجف دریابندری“ مترجم معروف، می گوید ترجمه نوعی آفرینش است، آفرینش یعنی آسان کردن یک دشواری. حال اگر یک دشواری را دشوارتر کنیم بدون شک اسم آن را نمی شود ترجمه گذاشت.

بی توجهی مترجم به توان خود؛ ناآشنایی و فقدان اشراف به موضوع مورد ترجمه و زمینه های آن، فهم نادرست متن اصلی و نیز نا آشنایی به واژگان تخصصی کاربردی مناسب در زبان مقصد؛ فقدان رعایت ساختار نحوی زبان فارسی در ترجمه از زبان دیگر به زبان فارسی و ساختار زبان بیگانه در هنگام ترجمه از فارسی به زبان دیگر؛ از مهم ترین لغزش های ترجمه است.

هم چنین رعایت نکردن هماهنگی و یکسانی ترجمه جمله های مشابه؛ بی توجهی به ابعاد فرهنگی و اجتماعی نهفته در هنگام ترجمه از زبان مبدا به زبان مقصد؛ نا آشنایی با مفهوم و معنای اصطلاح ها و استعاره ها، ترجمه کلمه به کلمه و در نتیجه نادیده گرفتن عبارت ها و ترکیب ها و بافت موضوع؛ ناآشنایی با سبک و ویژگی های روحی ، فکری و ذوقی نویسنده را از دیگر لغزش های ترجمه می توان برشمرد.

گاه در ترجمه، متن مورد ترجمه به ویژه در ادبیات داستانی بر اثر بی توجهی یا بی اطلاعی مترجم تغییر می کند و آشکارا دچار استحاله می شود. به گفته صاحب نظران گاه این مشکل را حتی در رمان هایی که جزو شاهکارهای دنیا محسوب می شوند نیز می توان مشاهده کرد.


ویژگی های یک ترجمه خوب


در باره ویژگی های یک ترجمه خوب، ”قاسم کبیری “ در کتاب ”اصول و روش ترجمه“ می نویسد: ”برای آنکه ترجمه دارای همان پویایی های زبان اصلی باشد باید ضمن طبیعی بودن فهم آن سهل باشد تا هضم پیام، که شامل اطلاعات و تاثیر عاطفی مورد نظر نویسنده زبان مبدا است آسان شود. هر متن زبان مبدا در یک وضعیت تاریخی خاص، در یک وضعیت فرهنگی ویژه، و با یک هدف یعنی خواسته نویسنده نوشته شده است.“


ویژگی های مترجم


در رابطه با ویژگی های مترجم، دیدگاه های گوناگونی ارائه شده است اما در مجموع همه اساتید فن، تسلط بر زبان مبدا و زبان مقصد و اشراف بر موضوع ترجمه را از عمده ترین ویژگی های مترجم دانسته اند.

مصلی نژاد می گوید پیش از هر چیز مترجم باید به هر دو زبان مبدا و مقصد تسلط کامل داشته باشد یعنی تسلط در هر چهار مهارت گوش دادن، خواندن، نوشتن، صحبت کردن. البته در همه موارد و در ترجمه همه انواع متون تسلط یکسان بر همه این مهارت ها لازم نخواهد بود.

”مهدی مهدوی نیا“ عضو هیات علمی دانشگاه آزاد، نیز به پژوهشگر ایرنا می گوید: مترجمان به دو دسته تقسیم می شوند مترجمان تجربی و مترجمانی که از طریق کسب دانش، کار خود را انجام می دهند.

وی با اشاره به ویژگی های مترجم خوب می گوید: مترجم باید علاقمند به پژوهش و برقراری ارتباط باشد یعنی بداند چه چیزی را می خواهد منتقل کند و مفاهیم و پیام های لابلای کلمات را درک کرده باشد و آنها را به درستی منتقل کند. مترجم باید در صورت نیاز در رابطه با موضوع کار خود مطالعه و پژوهش کند.

وی ضمن تاکید بر دارا بودن ”تخصص“ برای ترجمه متون تخصصی می گوید این که مترجم بخواهد در یک ”زمینه خاص“ کار کند یا یک ”زمینه عام“، متفاوت است. بدون شک اگر زمینه کار تخصصی باشد، مترجم هم باید صاحب تخصص باشد در غیر این صورت نمی تواند مطلب را درست ترجمه کند.

”کریم امامی“ در کتاب ”از پست و بلند ترجمه“ این موارد را به عنوان معیارهای اصلی سنجش توانایی مترجمان ذکر می کند، ”تبحر در زبان مبدا و ترجیحا مدتی اقامت در کشوری که محیط طبیعی آن زبان است؛ توانایی کافی در نگارش زبان مقصد؛ آشنایی با موضوع کتاب؛ برخورداری از تجربه کافی؛ آمادگی صرف وقت و بذل دقت، کمک گرفتن ازدیگران (از جمله ویراستار)؛ و بهره مند بودن از قریحه نویسندگی.“

موارد متعددی از اشتباه های فاحش و گاه خنده دار در ترجمه ها به چشم می خورد که ناشی از بی توجهی به موارد فوق است.

”قاسم کبیری“ مولف کتاب ”اصول و روش ترجمه“ در این باره می گوید: ”برای مثال وقتی در فارسی به یک کودک زیبا می گوییم ”می خورمت“ و یا در مورد دیگر می گویید”می کشمت“ ، کودک می داند که شما نه قصد خوردنش را دارید و نه کمر به قتل او بسته اید. زیبایی و ملاحت کودک سبب شده است که شما این اصطلاحات را به شوخی به زبان آورید. ولی اگر همین جمله ها را به انگلیسی ترجمه کنید و بگویید: I’ll eat you!l و یا I’ll kill you!l و آنها را به یک کودک آمریکایی بگویید کودک از ترس فورا جایی پناه خواهد گرفت و هرگز حاضر به دیدن مجدد شما نخواهد شد. زیرا شما را آدمخور و یا آدمکش فرض خواهد کرد.“

”محمود جمشیدی“ ، مدرس دانشگاه، نیز در گفت و گو با ایرنا می گوید: ” اگر مترجم می خواهد به بحث غیر ادبی یا فنی بپردازد باید خودش این کاره باشد و دانش کار را داشته باشد یا با اهل فن مشورت کند تا بتواند واژگان مناسب و درست و قابل فهم متخصصان و کاربران آن رشته را در متن ترجمه خود استفاده کند. “

وی می افزاید: ”برای مثال کتاب ”آشنایی با ویندوز“ را که به زبان فارسی ترجمه شده می خوانیم ولی هیچ چیز از آن نمی فهمیم چون واژگان استفاده شده در ترجمه برای درک مخاطب مناسب نیست. این یک مشکل است. ترجمه هایی دیده می شود که شما تک تک واژگان به کار برده شده در متن را می دانید و می فهمید اما مفهوم جمله برای شما ناآشنا و غیر قابل تشخیص است.“


نمونه هایی از خطا های ترجمه

علت بسیاری از خطاهایی که در ترجمه رخ می دهد، ناآشنایی یا بی توجهی به اصول ترجمه است؛ یعنی تسلط بر زبان مبدا وزبان مقصد، آشنایی با موضوع و مساله امانت در ترجمه.

ترجمه گزینشی و یا آزاد از دیگرمسایلی است که باعث اشتباه در ترجمه می شود. به گفته کارشناسان و صاحب نظران امر ترجمه، هر جمله ای که توسط نویسنده یا متکلم بیان می شود حتما در یک موقعیت و بافت اجتماعی قرار می گیرد و ویژگی هایی بر آن حاکم است و به هیچ وجه نمی تواند در خلاء اجتماعی ایجاد بشود از این رو ترجمه گزینشی و یا آزاد در مواردی تاثیر منفی بر صحت و درستی کل مطلب دارد و آن را زیر سوال می برد.

یکی از مشکل هایی که مترجمان با آن روبرو هستند از این مساله ناشی می شود که یک کلمه معنی های مختلفی دارد. برای مثال کلمه mine در انگلیسی هم به معنای معدن است و هم به معنای مین و یا کلمه class هم به معنای کلاس درس و هم به معنای طبقه، جایگاه و شان است و این نکته گاه باعث بوجود آمدن خطا در ترجمه می شود.

The soldiers went over the mine and got killed یک مترجم این جمله را که گزارشی از جبهه جنگ بود چنین ترجمه کرد: سربازها روی معدن رفتند و کشته شدند.

مثال دیگر واژه pen است که سه معنای متفاوت آغل، قلم و نوشتن را دارد. pen در این جملات به اشتباه چنین ترجمه شده است:

All the sheep are in the pen.؛ - همه گوسفندها داخل قلم هستند.

hereby I pen my resignation. من استعفایم را قلم می گیرم.

حال آنکه معنای این جمله ها چنین است: همه گوسفندها در آغل هستند. من استعفایم را می نویسم.

این خطا در ترجمه متون فارسی به انگلیسی نیز مشاهده می شود.

در فرهنگ لغت انگلیسی معادل واژه notorious، کلمه ”معروف“ آمده است که به طور ضمنی دارای مفهوم منفی است و با تعبیر بدنام و انگشت نما بکار می رود. اما برخی از مترجمان تازه کار بدون توجه به بار معنایی این واژه آن را به جای واژه ”معروف“ (با بار معنایی مثبت ) برای توصیف شخصیت ها و مقام های برجسته دنیا بکار می برند. برای نمونه درمتنی که از فارسی به انگلیسی ترجمه شده برای توصیف ”سعدی“ شاعر گرانپایه و معروف ایرانی به اشتباه از این واژه استفاده شده و آمده است: ”Saadi is one of the notorious poets of Iran“

در فرهنگ لغات فارسی، واژه ”داماد“ به معنای کسی است که تازه می خواهد ازدواج کند یا تازه زن گرفته است و هم به معنای شوهر دختر و شوهر خواهر بکار می رود. در انگلیسی برای هر یک از معانی کلمه ”داماد“ واژگان متفاوتی بکار می رود. برای شوهر دختر و شوهر خواهر کلمه son-in-law و brother-in-law استفاده می شود. در یک متن خبری مترجمی که معنای ضمنی این کلمات را نمی دانست برای معرفی داماد یک شخصیت سیاسی مهم در یک خبر انگلیسی به جای son-in-law از واژه bridegroom استفاده کرده بود.

در ترجمه متون فنی به خصوص حتما باید به ”فرهنگ اصطلاحات“ مراجعه کرد. هرچند که جمشیدی می گوید در مواردی حتی فرهنگ لغت پاسخگو نیست و گاهی لازم می شود مترجم برای ترجمه متن خود به کاربران روزمره آن وسیله فنی مراجعه کنند تا واژه کاربردی عامیانه آن را پیدا کند. برای مثال کلمه ”cut“ در مهندسی عمران، ”خاکبرداری“ , و bulk ”داربست“ معنی می شود.

گاهی ممکن است مترجم به اشتباه قیاس نابجا کند و یا قاعده ای را تعمیم کلی بدهد. این مساله در مورد برخی پسوند ها زیاد اتفاق می افتد. برای مثال پسوند less بیشتر اوقات هنگامی که به کلمه ای اضافه می شود معنای متضاد را ارایه می هد . در همین رابطه برخی مترجم های ناوارد کلمه ای مانند priceless را بی ارزش ترجمه می کنند. در حالی که این کلمه به معنی بسیار پر ارزش و نفیس است.

گاه اشتراکات زبانی مترجم را به اشتباه می اندازد. مواردی است که کلمات بیگانه با تغییراتی در معنا در زبان فارسی به کار برده می شوند اما مترجمان درهنگام برگرداندن این کلمات به اشتباه کاربرد فارسی را برای واژه بیگانه بکار می برند. برای مثال در فارسی محاوه ای گفته می شود فلان شخص ترور شد و گاه دیده شده که مترجم از کلمه terror برای معنای ”به قتل رساندن و کشتن“ استفاده کرده است در حالی که در انگلیسی این واژه به معنای ”ترس و وحشت“ است. یا کلمه مسلسل کلمه عربی است. اما این کلمه در عربی به معنایی که ما در فارسی به کار می‌بریم (نوعی سلاح) به کار نمی رود، در عربی مسلسل، ”رشاشة“ و در انگلیسی machine gun نامیده می شود.

گاهی کلمات شباهت آوایی یا املایی دارند و مترجم باید دقت کند که در رابطه با شباهت آوایی با توجه به بافت جمله ترجمه را انجام دهد برای مثال در زیر نویس یک فیلم مترجم برای serial killer به جای ”قاتل زنجیره ای“ از عبارت ”قاتل غله“ استفاده کرد.

در یک مورد خبری، یکی از مترجمان خبری برای عبارت human rights watch به جای دیده بان حقوق بشر عبارت ”ساعت حقوق بشر“ را به کار برد و مترجم دیگری ملکه ویکتوریا را ”ملکه پیروزی“ معرفی کرد.

مترجمی، جمله انگلیسی Today was totally the opposite. It was really dull and boring را به این صورت ترجمه کرد: امروز خیلی مناسب بود. واقعا کسل کننده و ملال انگیز بود. در اینجا مترجم کلمه” opposite“ به معنای ”متضاد و مخالف“ را با کلمه ”apposite“ به معنای ”مناسب و بجا“ اشتباه گرفته است.

کلمه interest مترادف بهره بانکی است که در کشور ما اعمال می شود. کلمه دیگری که در این زمینه وجود دارد کلمه profit است که به مفهوم سود بانکی است که خلاف اصول اسلامی است اما برخی مترجمان در متون اقتصادی به اشتباه این دو واژه را به جای هم استفاده می کنند.

در یک کتاب، مترجم کلمه heaven را که به معنای ”بهشت “ و نیز ” آسمان“ است در جمله ای به این صورت ترجمه کرد ”وی بعد از اینکه گوشی را گذاشت سرس را به طرف بهشت گرفت و فکر کرد.“


ترجمه اصطلاحات

همه زبان ها دارای اصطلاحات خاص خود هستند یعنی یک رشته کلماتی که معانی آنها با معنای تک تک کلمه ها فرق دارد، یا از استعاره و تشبیه هایی استفاده می کنند که در زبان دیگرمتفاوت است. این بخش ازکار، مترجمی را که می خواهد کار خوب ارایه دهد به چالش می کشد. در ترجمه اصطلاح ها اغلب ترجمه لفظ به لفظ کارساز نیست. امامی می گوید ”باید یک اصطلاح انگلیسی را برداشت و در حد امکان یک اصطلاح فارسی به جای آن گذاشت.“ اگر در انگلیسی داشته باشیم he gave himself up ، نباید بنویسیم ”خودش را بالا داد“، بلکه باید بنویسیم ”خودش را تسلیم کرد“. و در مقابل he tossed and rolled all night بهتر است بگوییم ”تمام شب از این دنده به آن دنده شد“ و نه ”تمام شب غلطید و خود را بالا انداخت“.

به نظر امامی ترجمه اصطلاح های تخصصی یکی از بحث انگیز ترین عرصه های کار نگارشی و ترجمه است. ”مترجم یک متن پزشکی چه باید بکند؟ یا یک متن مهندسی؟ یا یک متن هنری؟ اصطلاحات زبان اصلی را عینا به کار ببرد؟ خودش اصطلاحات فارسی تازه ای بسازد. ببیند دیگران پیش از او چه نوشته اند و دراقع کدام واژه های جدید جا افتاده اند و در سطح وسیعی در حرفه به کار می روند و کدام پیشنهادها قبول عامه نیافته اند؟“


بی توجهی به زبان و سبک نویسنده

مقوله مهمی که بعضی از مترجمان در موقع انجام کار نادیده می گیرند سبک و زبان نویسنده متن اصلی است. این مورد به وضوح در ترجمه شفاهی یا زیر نویس بعضی از فیلم ها دیده می شود که مخاطبان متن اصلی - چه شنیداری چه دیداری - همه برای مثال می خندند و مخاطبان زبان مقصد هاج و واج می مانند که چیز خنده داری گفته نشده است.

جمشیدی، می گوید آنها دقت نمی کنند که باید اول تشخیص دهند در زبان اصلی از چه نوع زبانی استفاده شده است– زبان دقیق علمی، زبان ادبی زبان معمولی، زبان روزمره، ، زبان کوچه بازار و لاتی، زبان طنزآمیز، استعاره یا طعنه.

از جمله مشکل های دیگر ترجمه این است که در بعضی ترجمه ها، مترجم توضیح را با متن اصلی ادغام می کند به طوری که متن اصلی مخدوش می شود. بر عکس گاهی متن ترجمه شده حاوی اطلاعاتی است که برای مخاطب زبان اصلی قابل درک و ملموس بوده است اما برای مخاطب زبان مقصد نامفهوم و گنگ است و نیاز به توضیح دارد اما مترجم به این مساله توجه نمی کند.


نام های خاص

ذکر صحیح اعلام – نام های خاص تاریخی و جغرافیایی – از وظایف اصلی مترجمان است اما در عمل دیده می شود که این مساله زیاد رعایت نمی شود برای مثال واشنگتن صحیح است یا واشینگتن؛ هری پاتر صحیح است یا هری پوتر؛ و…


پیشنهاد ها و راهکارها

برای بهبود وضع ترجمه در کشور، اقدامات زیادی باید صورت گیرد.تشکیل صنف یا اتحادیه مترجمان می تواند یکی از اقدامات مهم در این راه باشد.

مصلی نژاد می گوید: مترجمان ما صنف یا اتحادیه ندارند. یک سازمان یا یک پژوهشکده باید درست شود و کار هماهنگی و نظارت را انجام دهد.

مهدوی نیا می گوید: سیستم ممیزی لازم است البته مسلما نمی توانیم دست روی دست بگذاریم و کار نکینم تا زمانی که زمینه ها را شناسایی کنیم. اگر سیستم نظارتی وجود داشته باشد خیلی از این مسایل می کاهد. سیستم ممیزی و ارزیابی باید همه جا باشد و حتما در ترجمه هم باید باشد.

مهدوی نیا معتقد است باید یک بررسی علمی همراه با مطالعه موردی صورت گیرد و آسیب شناسی شود که چه عواملی در ترجمه نادرست دخیل است. برای مثال گاهی مترجم زبان را نمی داند حالا یا زبان مبدا یا زبان هدف و مقصد؛ گاهی هنر نویسندگی را نمی داند گاهی جامعه را نمی شناسد؛ گاهی مخاطب را نمی شناسد یا علم ترجمه را نمی داند.

برخی از کارشناسان ایجاد و راه اندازی کتابخانه تخصصی ترجمه را توصیه می کنند و معتقدند این کتابخانه باید کتاب ها و نشریه هایی که می تواند به علاقه مندان آموزش ترجمه کمک کند یا تسهیلاتی در امر ترجمه گردآوری و فراهم کند و در اختیار مشتاقان قرار دهد. این کتابخانه باید همچنین به نرم افزارها و نوارهای صوتی و تصویری مجهز باشد.

برگزاری کارگاه های آموزشی ترجمه در سطوح مختلف و کارگاه های ترجمه برای تبادل افکار و آرا برای کارشناسان فن، شناسایی پایگاه های ترجمه در اینترنت و اینترانت و نیز ابزار و شیوه های کارآمد دیگر و ارایه به علاقه مندان به منظور بالا بردن سطح دانش و کارآیی مترجمان و تسهیل و تسریع در امر ترجمه ازجمله دیگر راه های پشتیبانی در این زمینه ذکر می شود.

کارشناسان همچنین شناسایی مجامع علمی داخلی و خارجی که متولی ترجمه، با گرایش های متفاوت هستند، و ارتباط با آنها به منظور استفاده از تجارب آنها و نیز شناسایی امکانات سرگردان، جذب حمایت های مادی و معنوی و ارایه خدمات ترجمه را توصیه می کنند.

همچنین برگزاری همایش در مقاطع زمانی متفاوت با مترجمان و استادان فن ترجمه نیز می تواند در این رابطه بسیار کارساز باشد.

از: یاسمن تقی بیگی

منبع: ایرنا

پيشنهادهايی در ترجمه نوشته های علمی و تحقيقی

پيشنهادهايی در ترجمه نوشته های علمی و تحقيقی


منظور از اين نوشته ارائه پيشنهادهايي است براي ترجمه متنهاي علمي و تحقيقي به ويژه آثار يونسكو در كتابداري و دانش اطلاع رساني، تجربة نويسنده در ترجمه اين آثار در مركز اسناد و مدارك علمي و ويرايش بعضي از آنها انگيزة نوشتن اين مقاله بوده است. مقاله در دو بخش است. در بخش اول دشواريها را شرح داده ايم و در بخش دوم در ضمن چند مثال، پيشنهادها را ارائه كرده ايم.

يكي از زمينه هايي كه يونسكو نشريه هاي فراواني درباره آن دارد دانش اطلاع رساني است. "دانش اطلاع رساني" ترجمة "Information Science" است. اينكه اين معادل چگونه وضع شد مسئلة جالبي است كه بدان اشاره خواهيم كرد. اما اينكه اين دانش چگونه دانشي است و تعريف آن چيست، بحث دامنه داري است. در يكي از همين نشريه ها اين رشته را به فصل مشترك علوم كتابداري و دكومانتاسيون، علوم كامپيوتر و اطلاعات از راه دور و علوم مديريت نظامها تعريف كرده اند[1] و اين دست كم نشان مي دهد كه اين دانش دامنة بسيار گسترده اي دارد. در هر صورت در تعريف آن هر ترديدي باشد در سودمندي و لزوم آن ترديدي نيست. مسئلة اصلي اين است كه چگونه اطلاعات انبوه و گوناگون در زمينه هاي گوناگون را گردآوري كنيم و به شكلي منظم و مناسب در اختيار كساني كه بدانها نياز دارند قرار دهيم، و اين كاري است كه گاهي از حد يك شهر و يك كشور هم فراتر مي رود.

بخصوص براي كشورهاي صنعتي و پيشرفته انجام كار اهميت اساسي دارد و جاي تعجب نيست اگر زادگاه اطلاع رساني كشورهاي بزرگ صنعتي بوده است و نيز تعجبي ندارد اگر ما براي اطلاع از اين دانش مرجعي جز اين كشورها نداشته باشيم و البته ترجمة آثار مهم در اين زمينه، از جمله نشريه‌هاي يونسكو كه زير عنوان "يوني سيست" منتشر مي شوند گام اولي است كه بايد برداريم.

بنابراين، در حال حاضر مسئلة ما ترجمة اين آثار است. دشواريهاي ترجمه به زبان فارسي امري است آشكار، اما ترجمة متنهاي اطلاع رساني و بخصوص آثار يونسكو دشواريهاي پنهاني هم دارد به اين شرح:
  • اين متنها بيشتر مجموعه اي هستند از راهنماييها و توصيه ها:
چگونه يك مقاله علمي بنويسم، چگونه از يك مقاله علمي خلاصه تهيه كنيم، چگونه اصطلاحنامه بسازيم و از اين قبيل. البته در اهميت اين راهنماها هيچ شكي نيست، اما خواندن يك راهنما اگر اغلب كار ملال آوري نباشد دست كم لذتبخش هم نيست. يك راهنما تنها براي كسي كه نياز به راهنماييهاي آن پيدا كرده آموزنده و جالب است. شما چند نفر را ديده ايد كه بدون آنكه امتحان رانندگي داشته باشند راهنماي رانندگي بخوانند؟ منظور اينكه اين راهنماها آثار پرجذبه و كششي نيستند.
مترجمان اين راهنماها هم بعيد بنظر مي رسد در حال ترجمه ناگهان به آن راهنماييها نياز پيدا كرده باشند. نتيجه آنكه در ترجمة اين آثار عامل كارساز شوق، مترجم را تنها مي گذارد. اين اولين دشواري.
  • اين متنها اغلب پرند از اصطلاحات زمينه هاي گوناگوني مانند:
كتابداري، كامپيوتر، مديريت، دكومانتاسيون و غيره كه براي بعضي از آنها، يا هنوز معادلي نداريم يا معادل جاافتاده اي نداريم.
بهتر است يك دشواري ديگر را از زبان مؤلف يكي از مهمترين متنهاي يونسكو بشنويم:
  • ". . . دانش اطلاع رساني در سر تا سر جهان رشتة تازه اي است كه حدود آن درست تعريف نشده و واژگان آن مبهم است" و نيز: "قسمتهايي از اين كتاب نشاندهندة عدم توافق در مورد معناي اصطلاحات اساسي است (براي مثال معناي "دانش اطلاع رساني") و نيز نشاندهندة نبودن معيارها و دستورهايي براي چگونگي اجراي كار[2] ملاحظه مي كنيد كه دست اندركاران اصلي هم در اينجا گرفتاريهايي دارند كه البته گريبان ما را هم مي گيرد. معادل هم كه پيدا كنيم تازه موارد اطلاق آن روشن نيست.
و اما دشواري اساسي كه موضوع بحث اصلي ما در اين مقاله است نثر نوشته هاست. اصولا" وظيفة نثر در نوشته هاي علمي و تحقيقي، به دليل ماهيت اين نوشته ها، انتقال اطلاع و خبر است. از اين نثرها نمي توان انتظار دلنشيني و زيبايي نثرهاي ادبي و هنري را داشت و درست به همين دليل، براي جبران اين كمبود هم كه شده است بايد نثري روان و روشن داشته باشند و اطلاع را بدون اطناب ممل و ايجاز مخل و تعقيد و ابهام جمله ها منتقل كنند. اما با كمال تاسف اغلب نوشته هاي تحقيقي همة اين نقصها را يكجا در خود دارند. در نوشته هاي بيشتر علما و فضلا اينگونه نثر نويسي حتي گاهي تعمدي است. البته هيچ دليلي نداريم كه چنين تعمدي را به نويسندگان نشريه هاي يونسكو نسبت دهيم، اما نثر اين نشريه ها مجموعا" و بخصوص نثر نشريه هايي كه يونسكو (برنامة يوني سيست) در اطلاع رساني منتشر مي كند، دچار بعضي از اين لكنتها است. نثر خشك و يكنواخت، جمله هاي طولاني و بياني كه گاهي ثقيل و پيچيده مي شود، خواننده را خسته و مترجم را خسته تر مي كند. اين عيبي است كه بيشتر مترجمان فارسي اين نشريه ها از آن آگاهند و بصراحت آن را به زبان آورده‌اند. اينكه زبان اصلي بعضي از اين نويسندگان انگليسي يا فرانسه نيست و اينكه بعضي از اين نشريه ها تلفيق كار چند نفر است با سبكهاي مختلف، علت را تا حدي روشن مي كند، اما دشواري خواننده و مترجم را از ميان برنمي دارد.

در هر صورت ارزش اين نشريه ها ايجاب مي كند كه راه حلهايي براي مشكل ترجمة آنها به زبان فارسي پيدا كنيم. به دشواري اصلي يعني مسئله نثر، در بخش بعد مي پردازيم و بخش حاضر را با ذكر دو مثال در مورد دشواري ترجمة اصطلاحات به پايان مي بريم.

مثال 1

از كلمة "information" شروع كنيم. اين كلمه هم به معني "اطلاع"، "اطلاعات"، "آگاهي" است و هم به معني "اطلاع رساني" و "آگاهي رساني". اينكه در هر مورد كدام معادل را بكار بريم بستگي به متني دارد كه اين كلمه در آن بكار رفته است. براي مثال در تركيبهاي:

information retrieval
information processing

بايد آن را به "اطلاعات" ترجمه كرد.

بازيابي اطلاعات
آماده سازي اطلاعات

در اينجا اگر به جاي "اطلاعات"، "آگاهي" بكار بريم ترجمه نارسا مي شود و اگر "اطلاع رساني" يا "آگاهي رساني" بكار بريم بكلي غلط، "بازيابي اطلاع رساني" يا "آماده سازي آگاهي رساني" در فارسي چه معنايي مي دهد؟ اما در تركيبهاي:

Information science
Information centers

بايد اين كلمه را به "آگاهي رساني" يا "اطلاع رساني" ترجمه كنيم:

مراكز اطلاع رساني/ آگاهي رساني
دانش اطلاع رساني/ آگاهي رساني

و اين به دو دليل است. يكي اينكه در فارسي "دانش و علم" به معناي "اطلاع" هم بكار مي روند. و بنابراين "دانش اطلاع/ اطلاعات" يا "علم اطلاع/ اطلاعات" مفهوم روشني را نمي رسانند. ديگر آنكه اين دانش، هدفش بررسي روشهاي رساندن اطلاع است و مراكزي هم كه با "information" توصيف مي‌شوند، در واقع كارشان اطلاع رساني است.

در اينجا بد نيست به نكته ظريف ديگري هم اشاره كنيم. وجود تركيبي چون "سازمان اطلاعات" در نام "سازمان و اطلاعات و امنيت كشور" باعث شد كه در ترجمة متنهاي اطلاع رساني از بكار بردن تركيباتي چون

سازمان اطلاعاتي
منابع اطلاعاتي

و از اين قبيل براي گريز از هرگونه سوء تفاهمي پرهيز كنند. و اين دليل ديگري بود در ترجيح تركيبي چون "سازمانهاي اطلاع رساني" بر "سازمانهاي اطلاعاتي". از اينجا يك نتيجه مهم و كلي بدست مي‌آيد:

در ترجمة يك كلمه يا ساختن يك تركيب بايد سابقة آن كلمه يا تركيبهاي مشابه با آن تركيب را در نظر داشت.

براي مثال، به احتمال زياد هر فارسي زباني كه ببيند روي تابلوي مغازه اي نوشته اند "امانت فروشي" جا خواهد خورد. كلمة "امانت" در تركيبهايي چون "امانت دار"، "امانت نگهدار" و "امانت خوار" بكار مي‌رود. با قياس بدين تركيبها "امانت فروش" به معناي كسي است كه به جاي اين كه امانت مردم را نگه دارد آن را مي فروشد در صورتي كه واقع امر غير از اين است. البته در اين مورد، بر خلاف مورد "سازمان اطلاعات" ساختمان دستوري زبان هم دخالت دارد.

مثال 2

كلمه" index" يك اصطلاح فني كتابداري است كه آن را "نمايه" ترجمه كرده اند. منظور از نمايه كلمه ايست كه نشاندهندة مفهومي از مفاهيم اصلي يك نوشته باشد. اما در انگليسي همين كلمه را به فهرستي از اين كلمه ها هم اطلاق مي كنند.

در اين مورد بايد "index" را "نمايه نامه" ترجمه كرد. منظور آنكه كلمه ها هميشه و در همه جا يك معني ندارند. معيار معني كلمه، متن است نه فرهنگ لغت. اين نكتة ساده اي است كه اغلب كساني كه تجربة چنداني در ترجمه ندارند فراموش مي كنند.



II



وظيفه اصلي زبان در نوشته هاي علمي و تحقيقي، انتقال اطلاعات مندرج در آنهاست. وظيفة مترجم فارسي هم از حفظ اين اطلاعات در انتقال به زبان فارسي است. به اين نكته بايد خوب توجه كرد كه:

در نوشته هاي تحقيقي روش نويسنده در طرح و ورود به مطلب، گسترش گام به گام آن و خروج از مطلب و نتيجه گيري، جزء جدايي ناپذير اطلاعات مندرج در آن است.

اين همان چيزي است كه بدان ساختمان نوشته هم مي گويند. ساختمان نوشته نشاندهندة تربيت علمي نويسنده و در واقع شخصي ترين عنصر نوشته است. بنابراين، مترجم نبايد در اين ساختمان تغييري دهد. حتي اگر يقين داشته باشد كه با اين تغيير، نوشته، ساختمان منطقي تري پيدا مي كند. روشن است كه به بيشتر نوشته ها مي توان با حفظ مطالب آن ساختمان استوارتري داد. اما اين كاري است كه بايد پيش از چاپ آن و به كمك ويرايشگران انجام گرفته باشد. مترجم اگر در اين مورد نظر اصلاحي داشته باشد، حداكثر مي تواند آنرا در پانويسها و يا در آخر نوشته بياورد. خوشبختانه بيشتر نشريه هاي يوني سيست از ساختمان و نظم و ترتيب استواري برخوردارند. اصولا" بعضي از اين نشريه ها براي آموزش همين روشها و نظم و ترتيبها نوشته شده اند.

حالا مي رسيم به ترجمة جمله ها. اصل كلي در اين ترجمه ها انتقال اطلاع مندرج در آنهاست. اينكه اين كار را چگونه بايد انجام داد و چه آزاديهايي در ترجمه داريم، در ضمن سه مثال تا اندازه اي روشن مي كنيم. اين مثالها را از ترجمة نشريه هاي يوني سيست كه در مركز اسناد و مدارك علمي انجام شده است انتخاب كرده ايم. خوشبختانه اين ترجمه ها در مجموع از بهترين ترجمه هاي اين نشريه‌هاست و انتقاد ما از چند مورد آن از ارزش آنها نمي كاهد.

مثال 1

در ترجمة يكي از نشريه هاي يوني سيست اين جمله ديده مي شود: " اما با استفاده از روشهاي پذيرفته شده پيش بيني نيروي انساني لازم، بررسي آگهيهاي استخدام متخصصان علوم اطلاعات، رشد منظم امكانات شغلي براي فارغ التحصيلان اين رشته و همچنين تاثير احتمالي تحولات فني و اقتصادي، مي توان به آن حد از دقت در پيش بيني دست يافت كه براي برنامه ريزي كافي باشد" [3]

اين جمله ترجمة جمله پايين است:

. . .but the established techniques of manpower projection, combined with a study of advertised vacancies, the career development of newely qualified"
information specialists and the likely impact of technological and economic changes, can give a dogree of acuracy sufficient for planning
Purposes.[4]

آنچه مسلم است مترجم معني اين جمله را فهميده و ترجمه هم غلط نيست ـ حتي در چند مورد چيزهايي هم، لابد براي توضيح، به متن اضافه كرده (براي مثال "پيش بيني" پس از "دقت")، اما جمله گذشته از اينكه خيلي ترجمه اي است، مبهم هم هست. معلوم نيست " با استفاده" مربوط به جمله‌هاي بعد كه با ويرگول از هم جدا شده اند هم هست يا نه. خواننده اي كه زحمت خواندن چنين جملة درازي را برخود هموار مي كند دست كم بايد معنايي هم از آن دستگيرش شود. حالا آن ترجمه را با آن يكي كه بر اساس فهم همان مترجم از متن انجام گرفته مقاسيه كنيد:

"اما اگر روشهاي پذيرفته شده براي پيش بيني نيروي انساني همراه با بررسي آگهيهاي استخدام، افزايش امكانات شغلي براي متخصصان اطلاع رساني كه تازه فارغ التحصيل شده اند و تاثير احتمالي تحولات فني و اقتصادي بكار رود، مي توان با دقت كافي برنامه ريزي كرد."

اين جمله اي است فارسي كه همان اطلاعات را با دقت منتقل مي كند. در اين ترجمه با آوردن "همراه با" (براي Combined with)، رابطة جمله هاي پس از آن با جملة پيش از آن روشن شده است. در پايان هم به جاي "به آن حد از دقت در پيش بيني دست يافت كه براي برنامه ريزي كافي باشد" عبارت "با دقت كافي برنامه ريزي كرد" آمده است كه به كوتاهي و روشني معناي همان عبارت طولاني و خيلي ترجمه اي را مي رساند. دو كلمة غير لازم "لازم" و "منظم" هم كه مترجم به متن اضافه كرده بود حذف شده است. آوردن "اگر" در آغاز جمله و شرطي كردن آن هم به اقتضاي ساختمان نحوي جمله در فارسي انجام شده است. اينگونه تصرفات در ترجمه از اختيارات مترجم است كه اگر درست صورت گيرد مجاز بلكه لازم است. اصولا" ساختمان نحوي زبان ديگري را نبايد به فارسي تحميل كرد، بلكه بايد معادل آنرا در هر مورد در فارسي پيدا كرد.

مثال 2

از ترجمة همان نشريه به اين جمله توجه كنيد:

"بايد ايجاد نظام يا سازماني براي مشاورة علمي در مورد بندهاي بالا (2-2-1 تا 2-2-6) و براي بحثهايي كه بوسيلة دانشمندان براي توسعة مفهوم تجزيه و تحليل اطلاعات و خاصه براي تعيين استاندارد ويژگيهاي كيفي كساني كه مشاورة علمي را بعهده مي گيرند، مورد تشويق قرار گيرد"[5].

ملاحظه مي كنيد كه اين جمله گذشته از اينكه خيلي ترجمه اي است، نه مفهوم است و نه درست. عيب دستوري جمله اين است كه حساب فعلها از دست مترجم در رفته است. در اين جمله بايد مترجم پس از "بعهده مي گيرند" فعل "انجام مي گيرد" را مي افزود. و جمله را چنين تمام مي كرد:

. . . بعهده مي گيرد انجام مي گيرد مورد تشويق قرار گيرد.

البته ممكن است اين فعل در چاپ حذف شده باشد و يا مترجم اعتراض كند كه فعل محذوف را بايد پس از "اطلاعات" افزود كه در جمله سه فعل پشت سر هم رديف نشود. اگر اين اصلاح را هم بكنيم جمله اي خواهيم كه داشت كه نقص دستوري ندارد، اما فارسي هم نيست. واقع اين است كه اين جمله نقصي دارد كه در كار بسياري از مترجمان ديده مي شود.

در زبان انگليسي جمله هاي پيرو (تبعي) اغلب درون جمله هاي پايه (اصلي) درج مي شوند و وقتي جملة پايه به پايان مي رسد همة اين جمله ها هم، با جملة پايه به پايان مي رسند ـ بدون آنكه همة فعلها در پايان جمله پشت سر هم رديف شوند. در فارسي براي ترجمة اين جمله ها، اغلب بايد به پيروي از ساختمان نحوي زبان جمله هاي پيرو را از درون جمله هاي پايه بيرون آورد وگرنه فعلهاي جمله هاي پيرو و پايه، يكجا در پايان جمله دنبال هم رديف مي شوند و جمله اگر هم به نقص حذف فعل دچار نشود، چيزي پيچيده و زشت و نامأنوس از كار در مي آيد.

جملة بالا ترجمة اين جمله است:

Encouraging the creation of machinrary for scientific advice on paras. 2.2.1-2.2.6 above and for discussion by scientists of the developing concept of information analysis and specially of the standards of quality that shoud be required of those who undertake it.[6]

البته مترجم جمله را چنان ترجمه كرده كه گويي در متن اصلي “Encouraging” را از اول برداشته باشند و در پايان پس از”it”، “Should be encouraged” افزوده باشند. اين مقدار تصرف در اينجا هيچ اشكالي ندارد به شرطي كه رعايت هماهنگي در ساير موارد هم بشود (كه در اين مورد خوشبختانه شده است.) بنابراين ساختمان نحوي جمله با اين تغيير از نظر جمله هاي پيرو و پايه چنين است.

The creation of . . . for . . . and for . . . of . . . and
Specially of-of those-should be encouraged.

در اينجا، نقطه ها نمايندة اسمها و عبارتهاي اسمي و خطهاي تيره نمايندة جمله هاي پيرو هستند. البته بايد توجه داشت كه برخي از عبارتهاي اسمي را مي توان تبديل به عبارت فعلي كرد. اين كاري است كه مترجمان ورزيده به دليلهاي گوناگون و به اقتضاي زبان فارسي و سليس تر كردن جمله انجام مي دهند. جملة بالا را با در نظر گرفتن اين نكته ها مي توان چنين ترجمه كرد:

مسئولان را بايد تشويق كرد تا يك واحد اجرايي براي كاربرد توصيه هاي مذكور دربندهاي 2-2-1 تا 2-2-6 و نيز مشاورة علمي دانشمندان در باب توسعة مفهوم تحليل اطلاعات و بخصوص تعيين معيار صلاحيت كساني كه بايد اين تحليلها را انجام دهند، تاسيس كنند.

مي بينيد كه فعل پايه را از آخر به اول جمله برده ايم و در نتيجه از تتابع افعال در آخر جمله جلوگيري كرده ايم. در ضمن يكي از جمله هاي پيرو را به عبارت اسمي و يكي از عبارتهاي اسمي را به جملة پيرو تبديل كرده ايم. فعل جملة پايه را هم، براي فارسي تر كردن جمله، با توجه به بخشهاي ديگر متن، با بكار بردن "مسئولان"، از مجهول تبديل به معلوم كرده ايم. يكي ديگر از تفاوتهاي مهم اين ترجمه، با ترجمه اول معلوم كردن مرجع ضمير "it" در پايان جمله است. از نظر نحوي، مرجع اين ضمير كاملا" مشخص است و به نزديكترين مشاراليه، يعني تحليل گران برمي گردد. اما مهمتر از همة اينها، همان حرف اصلي است كه ترجمة دوم اطلاع مندرج در جمله را بدون كم و كاست منتقل مي‌كند و دست كم از جمله اول روشنتر و فارسي تر است.

مثال 3

جملة پايين ترجمه اي است از نشرية ديگر و از مترجم ديگر:

"روشهاي موثر اطلاعات مورد نياز فردي، اهميتي كه به تحصيل آن داده مي شود، تسهيلاتي كه براي جستجوي آن موجود است، دانش در مورد اين تسهيلات، سنجش ارزش آنها، تخمين احتمال بدست آوردن چيزي كه از ميان تمام عوامل مزبور مورد نياز است، در روش تحقيق اطلاعات موثر است"[7]

واقعا" از اين جمله چه مي شود فهميد؟ "روشهاي موثر اطلاعات مورد نياز فردي" چه معني مي دهد؟ "تخمين احتمال بدست آوردن چيزي كه از ميان تمام عوامل مزبور مورد نياز است" يعني چه؟ كدام عوامل مزبور؟ باري، اين جمله ترجمة اين جمله است:

The working habits of the individual needing information, the importanre placed on getting it, the facilities available for seeking it, the know ledge about these facilities, the Judgement of their value, the estimate of the probability of getting what is wanted, all these factors may affect information-seeking behaviour".[8]

ترجمه اي از اين جمله با تغييراتي در ساختمان دستوري آن و با در نظر گرفتن جمله هاي پس از آن در متن اصلي اين است:

"عواملي كه ممكن است بر طرز كار افراد براي پيدا كردن اطلاعات اثر گذارند عبارتند از: عادتهايي كه عملا" براي يافتن اطلاعات پيدا كرده اند، اطلاع آنان از تسهيلات موجود، قضاوتشان درباره ارزش اين اطلاعات، اهميتي كه براي دستيابي به اين اطلاعات قائلند و اينكه تا چه حد احتمال مي دهند آنچه مي جويند بيابند"

ملاحظه مي كنيد كه نه هيچ اطلاعي را در ترجمه حذف كرده ايم و نه هيچ اطلاعي به آن افزده ايم. خوانندة دقيق خود مي تواند شگردهايي كه در اين ترجمه بكار رفته دريابد.

گمان نمي كنم كه با اين مثالها تا حدي روشن شده باشد كه منظور از ترجمة متنهايي كه سبك خاص هنري ندارند و در خدمت انتقال اطلاع هستند چيست. اين ترجمه نه تنها ترجمة آزاد نيست، بلكه خيلي هم مفيد است. اگر بخواهيم آنچه را گفتيم به شكل پيشنهادهايي مرتب كنيم، خلاصة مطلب چنين مي شود: در ترجمة نوشته هاي علمي و تحقيقي

1- بايد ساختمان نوشته را از لحاظ نظم و ترتيب مطالب حفظ كرد.

2- پيش از ترجمة هر جمله، بايد ساختمان دستوري آنرا دريافت و ساختمان دستوري معادل آنرا در فارسي پيدا كرد؛

3- بايد اطلاعات مندرج در جمله را به تمامي منتقل كرد؛

4- اطلاعي كه در جمله نبايد به آن اضافه كرد؛

5- نبايد قلمفرسايي و لفاظي كرد؛

6- نتيجه كار بايد حتما" جمله اي درست و روشن از زبان فارسي باشد؛

براي توضيح بيشتر بايد بگويم در يك سوي اين ترجمه، ترجمه هاي آزاد قرار دارند كه اغلب پرند از حذف و اضافه و انشاء نويسي و در سوي ديگر آن ترجمه هايي قرار دارند كلمه به كلمه و مقلد ساختمان نحوي زباني كه فارسي نيست. به بيان ديگر در يكطرف ترجمه هايي قرار دارند كه ديگر آنها را ترجمه نمي توان ناميد و در طرف ديگر ترجمه هايي كه خيلي ترجمه اي هستند. خلاصه آنكه در دو طرف ترجمه هايي داريم كه ترجمه نيستند.



[1] - Pauline Atherton, Handbook for Information Systems and Services (Paris: Unesco, 1977), pp 198 – 9.
[2]- Atherton, Op. cit. , Forword.
[3]- مركز اسناد مدارك علمي، هدفهاي سياست و اطلاعات علمي، ص 53.
[4]- UNISIST, Intormation Policy Objectives (UNISIST Propasals) (Paris: April 1974), P.20
[5]- مركز اسناد و مدارك علمي، هدفهاي سياست و اطلاعات علمي، 25 ص.
[6] - UNISIST, Information policy Objectives (UNISIST propasals) (paris: April 1974),P.14.
[7]- مركز اسناد و مدارك علمي، مباني نظامها و خدمات اطلاعاتي، (تهران: مرداد 1363)، ص. 15.
[8]- مركز اسناد و مدارك علمي، مباني نظامها و خدمات اطلاعاتي، (تهران: مرداد 1363)، ص 15.



نوشته: دكتر ضياء موحد

نشريه فني مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران
دوره هشتم؛ شماره 2

پيشنهادهايی در ترجمه نوشته های علمی و تحقيقی

پيشنهادهايی در ترجمه نوشته های علمی و تحقيقی


منظور از اين نوشته ارائه پيشنهادهايي است براي ترجمه متنهاي علمي و تحقيقي به ويژه آثار يونسكو در كتابداري و دانش اطلاع رساني، تجربة نويسنده در ترجمه اين آثار در مركز اسناد و مدارك علمي و ويرايش بعضي از آنها انگيزة نوشتن اين مقاله بوده است. مقاله در دو بخش است. در بخش اول دشواريها را شرح داده ايم و در بخش دوم در ضمن چند مثال، پيشنهادها را ارائه كرده ايم.

يكي از زمينه هايي كه يونسكو نشريه هاي فراواني درباره آن دارد دانش اطلاع رساني است. "دانش اطلاع رساني" ترجمة "Information Science" است. اينكه اين معادل چگونه وضع شد مسئلة جالبي است كه بدان اشاره خواهيم كرد. اما اينكه اين دانش چگونه دانشي است و تعريف آن چيست، بحث دامنه داري است. در يكي از همين نشريه ها اين رشته را به فصل مشترك علوم كتابداري و دكومانتاسيون، علوم كامپيوتر و اطلاعات از راه دور و علوم مديريت نظامها تعريف كرده اند[1] و اين دست كم نشان مي دهد كه اين دانش دامنة بسيار گسترده اي دارد. در هر صورت در تعريف آن هر ترديدي باشد در سودمندي و لزوم آن ترديدي نيست. مسئلة اصلي اين است كه چگونه اطلاعات انبوه و گوناگون در زمينه هاي گوناگون را گردآوري كنيم و به شكلي منظم و مناسب در اختيار كساني كه بدانها نياز دارند قرار دهيم، و اين كاري است كه گاهي از حد يك شهر و يك كشور هم فراتر مي رود.

بخصوص براي كشورهاي صنعتي و پيشرفته انجام كار اهميت اساسي دارد و جاي تعجب نيست اگر زادگاه اطلاع رساني كشورهاي بزرگ صنعتي بوده است و نيز تعجبي ندارد اگر ما براي اطلاع از اين دانش مرجعي جز اين كشورها نداشته باشيم و البته ترجمة آثار مهم در اين زمينه، از جمله نشريه‌هاي يونسكو كه زير عنوان "يوني سيست" منتشر مي شوند گام اولي است كه بايد برداريم.

بنابراين، در حال حاضر مسئلة ما ترجمة اين آثار است. دشواريهاي ترجمه به زبان فارسي امري است آشكار، اما ترجمة متنهاي اطلاع رساني و بخصوص آثار يونسكو دشواريهاي پنهاني هم دارد به اين شرح:
  • اين متنها بيشتر مجموعه اي هستند از راهنماييها و توصيه ها:
چگونه يك مقاله علمي بنويسم، چگونه از يك مقاله علمي خلاصه تهيه كنيم، چگونه اصطلاحنامه بسازيم و از اين قبيل. البته در اهميت اين راهنماها هيچ شكي نيست، اما خواندن يك راهنما اگر اغلب كار ملال آوري نباشد دست كم لذتبخش هم نيست. يك راهنما تنها براي كسي كه نياز به راهنماييهاي آن پيدا كرده آموزنده و جالب است. شما چند نفر را ديده ايد كه بدون آنكه امتحان رانندگي داشته باشند راهنماي رانندگي بخوانند؟ منظور اينكه اين راهنماها آثار پرجذبه و كششي نيستند.
مترجمان اين راهنماها هم بعيد بنظر مي رسد در حال ترجمه ناگهان به آن راهنماييها نياز پيدا كرده باشند. نتيجه آنكه در ترجمة اين آثار عامل كارساز شوق، مترجم را تنها مي گذارد. اين اولين دشواري.
  • اين متنها اغلب پرند از اصطلاحات زمينه هاي گوناگوني مانند:
كتابداري، كامپيوتر، مديريت، دكومانتاسيون و غيره كه براي بعضي از آنها، يا هنوز معادلي نداريم يا معادل جاافتاده اي نداريم.
بهتر است يك دشواري ديگر را از زبان مؤلف يكي از مهمترين متنهاي يونسكو بشنويم:
  • ". . . دانش اطلاع رساني در سر تا سر جهان رشتة تازه اي است كه حدود آن درست تعريف نشده و واژگان آن مبهم است" و نيز: "قسمتهايي از اين كتاب نشاندهندة عدم توافق در مورد معناي اصطلاحات اساسي است (براي مثال معناي "دانش اطلاع رساني") و نيز نشاندهندة نبودن معيارها و دستورهايي براي چگونگي اجراي كار[2] ملاحظه مي كنيد كه دست اندركاران اصلي هم در اينجا گرفتاريهايي دارند كه البته گريبان ما را هم مي گيرد. معادل هم كه پيدا كنيم تازه موارد اطلاق آن روشن نيست.
و اما دشواري اساسي كه موضوع بحث اصلي ما در اين مقاله است نثر نوشته هاست. اصولا" وظيفة نثر در نوشته هاي علمي و تحقيقي، به دليل ماهيت اين نوشته ها، انتقال اطلاع و خبر است. از اين نثرها نمي توان انتظار دلنشيني و زيبايي نثرهاي ادبي و هنري را داشت و درست به همين دليل، براي جبران اين كمبود هم كه شده است بايد نثري روان و روشن داشته باشند و اطلاع را بدون اطناب ممل و ايجاز مخل و تعقيد و ابهام جمله ها منتقل كنند. اما با كمال تاسف اغلب نوشته هاي تحقيقي همة اين نقصها را يكجا در خود دارند. در نوشته هاي بيشتر علما و فضلا اينگونه نثر نويسي حتي گاهي تعمدي است. البته هيچ دليلي نداريم كه چنين تعمدي را به نويسندگان نشريه هاي يونسكو نسبت دهيم، اما نثر اين نشريه ها مجموعا" و بخصوص نثر نشريه هايي كه يونسكو (برنامة يوني سيست) در اطلاع رساني منتشر مي كند، دچار بعضي از اين لكنتها است. نثر خشك و يكنواخت، جمله هاي طولاني و بياني كه گاهي ثقيل و پيچيده مي شود، خواننده را خسته و مترجم را خسته تر مي كند. اين عيبي است كه بيشتر مترجمان فارسي اين نشريه ها از آن آگاهند و بصراحت آن را به زبان آورده‌اند. اينكه زبان اصلي بعضي از اين نويسندگان انگليسي يا فرانسه نيست و اينكه بعضي از اين نشريه ها تلفيق كار چند نفر است با سبكهاي مختلف، علت را تا حدي روشن مي كند، اما دشواري خواننده و مترجم را از ميان برنمي دارد.

در هر صورت ارزش اين نشريه ها ايجاب مي كند كه راه حلهايي براي مشكل ترجمة آنها به زبان فارسي پيدا كنيم. به دشواري اصلي يعني مسئله نثر، در بخش بعد مي پردازيم و بخش حاضر را با ذكر دو مثال در مورد دشواري ترجمة اصطلاحات به پايان مي بريم.

مثال 1

از كلمة "information" شروع كنيم. اين كلمه هم به معني "اطلاع"، "اطلاعات"، "آگاهي" است و هم به معني "اطلاع رساني" و "آگاهي رساني". اينكه در هر مورد كدام معادل را بكار بريم بستگي به متني دارد كه اين كلمه در آن بكار رفته است. براي مثال در تركيبهاي:

information retrieval
information processing

بايد آن را به "اطلاعات" ترجمه كرد.

بازيابي اطلاعات
آماده سازي اطلاعات

در اينجا اگر به جاي "اطلاعات"، "آگاهي" بكار بريم ترجمه نارسا مي شود و اگر "اطلاع رساني" يا "آگاهي رساني" بكار بريم بكلي غلط، "بازيابي اطلاع رساني" يا "آماده سازي آگاهي رساني" در فارسي چه معنايي مي دهد؟ اما در تركيبهاي:

Information science
Information centers

بايد اين كلمه را به "آگاهي رساني" يا "اطلاع رساني" ترجمه كنيم:

مراكز اطلاع رساني/ آگاهي رساني
دانش اطلاع رساني/ آگاهي رساني

و اين به دو دليل است. يكي اينكه در فارسي "دانش و علم" به معناي "اطلاع" هم بكار مي روند. و بنابراين "دانش اطلاع/ اطلاعات" يا "علم اطلاع/ اطلاعات" مفهوم روشني را نمي رسانند. ديگر آنكه اين دانش، هدفش بررسي روشهاي رساندن اطلاع است و مراكزي هم كه با "information" توصيف مي‌شوند، در واقع كارشان اطلاع رساني است.

در اينجا بد نيست به نكته ظريف ديگري هم اشاره كنيم. وجود تركيبي چون "سازمان اطلاعات" در نام "سازمان و اطلاعات و امنيت كشور" باعث شد كه در ترجمة متنهاي اطلاع رساني از بكار بردن تركيباتي چون

سازمان اطلاعاتي
منابع اطلاعاتي

و از اين قبيل براي گريز از هرگونه سوء تفاهمي پرهيز كنند. و اين دليل ديگري بود در ترجيح تركيبي چون "سازمانهاي اطلاع رساني" بر "سازمانهاي اطلاعاتي". از اينجا يك نتيجه مهم و كلي بدست مي‌آيد:

در ترجمة يك كلمه يا ساختن يك تركيب بايد سابقة آن كلمه يا تركيبهاي مشابه با آن تركيب را در نظر داشت.

براي مثال، به احتمال زياد هر فارسي زباني كه ببيند روي تابلوي مغازه اي نوشته اند "امانت فروشي" جا خواهد خورد. كلمة "امانت" در تركيبهايي چون "امانت دار"، "امانت نگهدار" و "امانت خوار" بكار مي‌رود. با قياس بدين تركيبها "امانت فروش" به معناي كسي است كه به جاي اين كه امانت مردم را نگه دارد آن را مي فروشد در صورتي كه واقع امر غير از اين است. البته در اين مورد، بر خلاف مورد "سازمان اطلاعات" ساختمان دستوري زبان هم دخالت دارد.

مثال 2

كلمه" index" يك اصطلاح فني كتابداري است كه آن را "نمايه" ترجمه كرده اند. منظور از نمايه كلمه ايست كه نشاندهندة مفهومي از مفاهيم اصلي يك نوشته باشد. اما در انگليسي همين كلمه را به فهرستي از اين كلمه ها هم اطلاق مي كنند.

در اين مورد بايد "index" را "نمايه نامه" ترجمه كرد. منظور آنكه كلمه ها هميشه و در همه جا يك معني ندارند. معيار معني كلمه، متن است نه فرهنگ لغت. اين نكتة ساده اي است كه اغلب كساني كه تجربة چنداني در ترجمه ندارند فراموش مي كنند.



II



وظيفه اصلي زبان در نوشته هاي علمي و تحقيقي، انتقال اطلاعات مندرج در آنهاست. وظيفة مترجم فارسي هم از حفظ اين اطلاعات در انتقال به زبان فارسي است. به اين نكته بايد خوب توجه كرد كه:

در نوشته هاي تحقيقي روش نويسنده در طرح و ورود به مطلب، گسترش گام به گام آن و خروج از مطلب و نتيجه گيري، جزء جدايي ناپذير اطلاعات مندرج در آن است.

اين همان چيزي است كه بدان ساختمان نوشته هم مي گويند. ساختمان نوشته نشاندهندة تربيت علمي نويسنده و در واقع شخصي ترين عنصر نوشته است. بنابراين، مترجم نبايد در اين ساختمان تغييري دهد. حتي اگر يقين داشته باشد كه با اين تغيير، نوشته، ساختمان منطقي تري پيدا مي كند. روشن است كه به بيشتر نوشته ها مي توان با حفظ مطالب آن ساختمان استوارتري داد. اما اين كاري است كه بايد پيش از چاپ آن و به كمك ويرايشگران انجام گرفته باشد. مترجم اگر در اين مورد نظر اصلاحي داشته باشد، حداكثر مي تواند آنرا در پانويسها و يا در آخر نوشته بياورد. خوشبختانه بيشتر نشريه هاي يوني سيست از ساختمان و نظم و ترتيب استواري برخوردارند. اصولا" بعضي از اين نشريه ها براي آموزش همين روشها و نظم و ترتيبها نوشته شده اند.

حالا مي رسيم به ترجمة جمله ها. اصل كلي در اين ترجمه ها انتقال اطلاع مندرج در آنهاست. اينكه اين كار را چگونه بايد انجام داد و چه آزاديهايي در ترجمه داريم، در ضمن سه مثال تا اندازه اي روشن مي كنيم. اين مثالها را از ترجمة نشريه هاي يوني سيست كه در مركز اسناد و مدارك علمي انجام شده است انتخاب كرده ايم. خوشبختانه اين ترجمه ها در مجموع از بهترين ترجمه هاي اين نشريه‌هاست و انتقاد ما از چند مورد آن از ارزش آنها نمي كاهد.

مثال 1

در ترجمة يكي از نشريه هاي يوني سيست اين جمله ديده مي شود: " اما با استفاده از روشهاي پذيرفته شده پيش بيني نيروي انساني لازم، بررسي آگهيهاي استخدام متخصصان علوم اطلاعات، رشد منظم امكانات شغلي براي فارغ التحصيلان اين رشته و همچنين تاثير احتمالي تحولات فني و اقتصادي، مي توان به آن حد از دقت در پيش بيني دست يافت كه براي برنامه ريزي كافي باشد" [3]

اين جمله ترجمة جمله پايين است:

. . .but the established techniques of manpower projection, combined with a study of advertised vacancies, the career development of newely qualified"
information specialists and the likely impact of technological and economic changes, can give a dogree of acuracy sufficient for planning
Purposes.[4]

آنچه مسلم است مترجم معني اين جمله را فهميده و ترجمه هم غلط نيست ـ حتي در چند مورد چيزهايي هم، لابد براي توضيح، به متن اضافه كرده (براي مثال "پيش بيني" پس از "دقت")، اما جمله گذشته از اينكه خيلي ترجمه اي است، مبهم هم هست. معلوم نيست " با استفاده" مربوط به جمله‌هاي بعد كه با ويرگول از هم جدا شده اند هم هست يا نه. خواننده اي كه زحمت خواندن چنين جملة درازي را برخود هموار مي كند دست كم بايد معنايي هم از آن دستگيرش شود. حالا آن ترجمه را با آن يكي كه بر اساس فهم همان مترجم از متن انجام گرفته مقاسيه كنيد:

"اما اگر روشهاي پذيرفته شده براي پيش بيني نيروي انساني همراه با بررسي آگهيهاي استخدام، افزايش امكانات شغلي براي متخصصان اطلاع رساني كه تازه فارغ التحصيل شده اند و تاثير احتمالي تحولات فني و اقتصادي بكار رود، مي توان با دقت كافي برنامه ريزي كرد."

اين جمله اي است فارسي كه همان اطلاعات را با دقت منتقل مي كند. در اين ترجمه با آوردن "همراه با" (براي Combined with)، رابطة جمله هاي پس از آن با جملة پيش از آن روشن شده است. در پايان هم به جاي "به آن حد از دقت در پيش بيني دست يافت كه براي برنامه ريزي كافي باشد" عبارت "با دقت كافي برنامه ريزي كرد" آمده است كه به كوتاهي و روشني معناي همان عبارت طولاني و خيلي ترجمه اي را مي رساند. دو كلمة غير لازم "لازم" و "منظم" هم كه مترجم به متن اضافه كرده بود حذف شده است. آوردن "اگر" در آغاز جمله و شرطي كردن آن هم به اقتضاي ساختمان نحوي جمله در فارسي انجام شده است. اينگونه تصرفات در ترجمه از اختيارات مترجم است كه اگر درست صورت گيرد مجاز بلكه لازم است. اصولا" ساختمان نحوي زبان ديگري را نبايد به فارسي تحميل كرد، بلكه بايد معادل آنرا در هر مورد در فارسي پيدا كرد.

مثال 2

از ترجمة همان نشريه به اين جمله توجه كنيد:

"بايد ايجاد نظام يا سازماني براي مشاورة علمي در مورد بندهاي بالا (2-2-1 تا 2-2-6) و براي بحثهايي كه بوسيلة دانشمندان براي توسعة مفهوم تجزيه و تحليل اطلاعات و خاصه براي تعيين استاندارد ويژگيهاي كيفي كساني كه مشاورة علمي را بعهده مي گيرند، مورد تشويق قرار گيرد"[5].

ملاحظه مي كنيد كه اين جمله گذشته از اينكه خيلي ترجمه اي است، نه مفهوم است و نه درست. عيب دستوري جمله اين است كه حساب فعلها از دست مترجم در رفته است. در اين جمله بايد مترجم پس از "بعهده مي گيرند" فعل "انجام مي گيرد" را مي افزود. و جمله را چنين تمام مي كرد:

. . . بعهده مي گيرد انجام مي گيرد مورد تشويق قرار گيرد.

البته ممكن است اين فعل در چاپ حذف شده باشد و يا مترجم اعتراض كند كه فعل محذوف را بايد پس از "اطلاعات" افزود كه در جمله سه فعل پشت سر هم رديف نشود. اگر اين اصلاح را هم بكنيم جمله اي خواهيم كه داشت كه نقص دستوري ندارد، اما فارسي هم نيست. واقع اين است كه اين جمله نقصي دارد كه در كار بسياري از مترجمان ديده مي شود.

در زبان انگليسي جمله هاي پيرو (تبعي) اغلب درون جمله هاي پايه (اصلي) درج مي شوند و وقتي جملة پايه به پايان مي رسد همة اين جمله ها هم، با جملة پايه به پايان مي رسند ـ بدون آنكه همة فعلها در پايان جمله پشت سر هم رديف شوند. در فارسي براي ترجمة اين جمله ها، اغلب بايد به پيروي از ساختمان نحوي زبان جمله هاي پيرو را از درون جمله هاي پايه بيرون آورد وگرنه فعلهاي جمله هاي پيرو و پايه، يكجا در پايان جمله دنبال هم رديف مي شوند و جمله اگر هم به نقص حذف فعل دچار نشود، چيزي پيچيده و زشت و نامأنوس از كار در مي آيد.

جملة بالا ترجمة اين جمله است:

Encouraging the creation of machinrary for scientific advice on paras. 2.2.1-2.2.6 above and for discussion by scientists of the developing concept of information analysis and specially of the standards of quality that shoud be required of those who undertake it.[6]

البته مترجم جمله را چنان ترجمه كرده كه گويي در متن اصلي “Encouraging” را از اول برداشته باشند و در پايان پس از”it”، “Should be encouraged” افزوده باشند. اين مقدار تصرف در اينجا هيچ اشكالي ندارد به شرطي كه رعايت هماهنگي در ساير موارد هم بشود (كه در اين مورد خوشبختانه شده است.) بنابراين ساختمان نحوي جمله با اين تغيير از نظر جمله هاي پيرو و پايه چنين است.

The creation of . . . for . . . and for . . . of . . . and
Specially of-of those-should be encouraged.

در اينجا، نقطه ها نمايندة اسمها و عبارتهاي اسمي و خطهاي تيره نمايندة جمله هاي پيرو هستند. البته بايد توجه داشت كه برخي از عبارتهاي اسمي را مي توان تبديل به عبارت فعلي كرد. اين كاري است كه مترجمان ورزيده به دليلهاي گوناگون و به اقتضاي زبان فارسي و سليس تر كردن جمله انجام مي دهند. جملة بالا را با در نظر گرفتن اين نكته ها مي توان چنين ترجمه كرد:

مسئولان را بايد تشويق كرد تا يك واحد اجرايي براي كاربرد توصيه هاي مذكور دربندهاي 2-2-1 تا 2-2-6 و نيز مشاورة علمي دانشمندان در باب توسعة مفهوم تحليل اطلاعات و بخصوص تعيين معيار صلاحيت كساني كه بايد اين تحليلها را انجام دهند، تاسيس كنند.

مي بينيد كه فعل پايه را از آخر به اول جمله برده ايم و در نتيجه از تتابع افعال در آخر جمله جلوگيري كرده ايم. در ضمن يكي از جمله هاي پيرو را به عبارت اسمي و يكي از عبارتهاي اسمي را به جملة پيرو تبديل كرده ايم. فعل جملة پايه را هم، براي فارسي تر كردن جمله، با توجه به بخشهاي ديگر متن، با بكار بردن "مسئولان"، از مجهول تبديل به معلوم كرده ايم. يكي ديگر از تفاوتهاي مهم اين ترجمه، با ترجمه اول معلوم كردن مرجع ضمير "it" در پايان جمله است. از نظر نحوي، مرجع اين ضمير كاملا" مشخص است و به نزديكترين مشاراليه، يعني تحليل گران برمي گردد. اما مهمتر از همة اينها، همان حرف اصلي است كه ترجمة دوم اطلاع مندرج در جمله را بدون كم و كاست منتقل مي‌كند و دست كم از جمله اول روشنتر و فارسي تر است.

مثال 3

جملة پايين ترجمه اي است از نشرية ديگر و از مترجم ديگر:

"روشهاي موثر اطلاعات مورد نياز فردي، اهميتي كه به تحصيل آن داده مي شود، تسهيلاتي كه براي جستجوي آن موجود است، دانش در مورد اين تسهيلات، سنجش ارزش آنها، تخمين احتمال بدست آوردن چيزي كه از ميان تمام عوامل مزبور مورد نياز است، در روش تحقيق اطلاعات موثر است"[7]

واقعا" از اين جمله چه مي شود فهميد؟ "روشهاي موثر اطلاعات مورد نياز فردي" چه معني مي دهد؟ "تخمين احتمال بدست آوردن چيزي كه از ميان تمام عوامل مزبور مورد نياز است" يعني چه؟ كدام عوامل مزبور؟ باري، اين جمله ترجمة اين جمله است:

The working habits of the individual needing information, the importanre placed on getting it, the facilities available for seeking it, the know ledge about these facilities, the Judgement of their value, the estimate of the probability of getting what is wanted, all these factors may affect information-seeking behaviour".[8]

ترجمه اي از اين جمله با تغييراتي در ساختمان دستوري آن و با در نظر گرفتن جمله هاي پس از آن در متن اصلي اين است:

"عواملي كه ممكن است بر طرز كار افراد براي پيدا كردن اطلاعات اثر گذارند عبارتند از: عادتهايي كه عملا" براي يافتن اطلاعات پيدا كرده اند، اطلاع آنان از تسهيلات موجود، قضاوتشان درباره ارزش اين اطلاعات، اهميتي كه براي دستيابي به اين اطلاعات قائلند و اينكه تا چه حد احتمال مي دهند آنچه مي جويند بيابند"

ملاحظه مي كنيد كه نه هيچ اطلاعي را در ترجمه حذف كرده ايم و نه هيچ اطلاعي به آن افزده ايم. خوانندة دقيق خود مي تواند شگردهايي كه در اين ترجمه بكار رفته دريابد.

گمان نمي كنم كه با اين مثالها تا حدي روشن شده باشد كه منظور از ترجمة متنهايي كه سبك خاص هنري ندارند و در خدمت انتقال اطلاع هستند چيست. اين ترجمه نه تنها ترجمة آزاد نيست، بلكه خيلي هم مفيد است. اگر بخواهيم آنچه را گفتيم به شكل پيشنهادهايي مرتب كنيم، خلاصة مطلب چنين مي شود: در ترجمة نوشته هاي علمي و تحقيقي

1- بايد ساختمان نوشته را از لحاظ نظم و ترتيب مطالب حفظ كرد.

2- پيش از ترجمة هر جمله، بايد ساختمان دستوري آنرا دريافت و ساختمان دستوري معادل آنرا در فارسي پيدا كرد؛

3- بايد اطلاعات مندرج در جمله را به تمامي منتقل كرد؛

4- اطلاعي كه در جمله نبايد به آن اضافه كرد؛

5- نبايد قلمفرسايي و لفاظي كرد؛

6- نتيجه كار بايد حتما" جمله اي درست و روشن از زبان فارسي باشد؛

براي توضيح بيشتر بايد بگويم در يك سوي اين ترجمه، ترجمه هاي آزاد قرار دارند كه اغلب پرند از حذف و اضافه و انشاء نويسي و در سوي ديگر آن ترجمه هايي قرار دارند كلمه به كلمه و مقلد ساختمان نحوي زباني كه فارسي نيست. به بيان ديگر در يكطرف ترجمه هايي قرار دارند كه ديگر آنها را ترجمه نمي توان ناميد و در طرف ديگر ترجمه هايي كه خيلي ترجمه اي هستند. خلاصه آنكه در دو طرف ترجمه هايي داريم كه ترجمه نيستند.



[1] - Pauline Atherton, Handbook for Information Systems and Services (Paris: Unesco, 1977), pp 198 – 9.
[2]- Atherton, Op. cit. , Forword.
[3]- مركز اسناد مدارك علمي، هدفهاي سياست و اطلاعات علمي، ص 53.
[4]- UNISIST, Intormation Policy Objectives (UNISIST Propasals) (Paris: April 1974), P.20
[5]- مركز اسناد و مدارك علمي، هدفهاي سياست و اطلاعات علمي، 25 ص.
[6] - UNISIST, Information policy Objectives (UNISIST propasals) (paris: April 1974),P.14.
[7]- مركز اسناد و مدارك علمي، مباني نظامها و خدمات اطلاعاتي، (تهران: مرداد 1363)، ص. 15.
[8]- مركز اسناد و مدارك علمي، مباني نظامها و خدمات اطلاعاتي، (تهران: مرداد 1363)، ص 15.



نوشته: دكتر ضياء موحد

نشريه فني مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران
دوره هشتم؛ شماره 2